زن مومنه و نماز اول وقت
آورده اند که روزی زن صالحهای به مجلس و اعظی رفت و آن واعظ می گفت هر مومن و هر مومنهای که در اول وقت نماز کند و کارهای دنیانرکده بنماز مشغول شود حقتعالی به نور خود دل او را روشن گرداند و مهمات دنیا و آخرت او را بسازد و او را از شرّ نگاه دارد آن زن چون حدیت را بشنید همیشه در اول وقت نماز می گزارد روزی تنور تافته تا نان بپزد بانک اذان شنید و کودکی داشت بگریستن انم و خمیر ترش گردیده بود چنانکه از کنار ظرف بیرون آمده آن زن با خود گفت مرا سه کار ضروری پیش آمده هیچ به از آن نیست که همه را بگذارم و اول نماز را بجای آورم که رضای خدا در آنست پس بنماز ایستاد .
شیطان که آنحال را بدید فریاد برآورد یاران او حاضر شده دور او را گرفته و گفتند ای مهربان ترا چه واقع شده آن ملعون گفت مرا دردسر گرفته از کردار این زن که سجده میکند گفتند ای مهمتر چون بنماز ایستاد کودک او را در میان تنور انداز پس آن ملعون کودک او را در تنور انداخت او در میان تنور آواز کشید و آواز بگوش مادر رسید غم در دلش پیچید خواست که نماز را قطع کند باز در دل گفت روی از خدا گردانیدن از وسوسه شیطان است با خاطر جمع نماز را تمام کرده برخاست و بسر تنور رفت و دید بقدرت حقتعالی کودک در میان آتش بازی می کند پس سجده شکر بجای آورده او را از میان آتش به سلامت بیرون آورد و پستان به دهنش نهاد و بعد به پختن نان مشغول شد(منبع کلیات جامع التمثیل صفحه 222).
اینچنین است با خدا معامله کردن ، اگر یقین انسان به خدا زیاد باشد صددرصد در تمام شئون زندگی مثل این نماز خواندن خواهد بود. و خداوند بندگانش را یاری می کند همانطوری که حضرت ابراهیم (علیه السلام) را در آتش نمرود نگهداشت .
خاطره ای از بهلول
جناب حاج شیخ محمد تقی بهلول برای این جانب رجایی خراسانی نقل کرد که: در اوان طفولیت به اتفاق مادرم به گناباد میرفتیم آن زمان ماشین نبود یا خیلی کم بود سوار بردرشکه بودیم وقت نماز رسید مادرم به درشکه چی گفت وقت نماز است نگهدار درشکه چی اعتنایی نکرد و گفت توی این بیابان کجا وقت نماز است.ولی مادرم اصرار می کرد تا به آب انباری رسیدیم مادرم گفت باید نگهداری والا من پیاده میشوم. درشکه چی گفت : پیاده شو من اینجا توقف نمی کنم سرانجام مارا پیاده کرد و رفت!من و مادرم در بیابان تنها ماندیم مادرم نمازش را بدون دغدغه و اضطراب خواند و مشغول تعقیبات شد من که کودک بودم خیلی نگران و ناراحت بودم و گریه می کردم مادرم مرا تسلی می داد و می گفت نگران نباشد خدا با ماست کم کم داشت دیر میشد می ترسیدیم شب شود و ما در بیابان بمانیم در این هنگام دیدیم درشگهای از دور می آید وقتی به ما رسید ایستاده معلوم شد فرماندار گناباد است .من و مادرم را سوار درشگه کرد و چون نامحرم بود فرماندار پهلوی درشگه چی نشست و ما را با عزت و احترام به گناباد رسانید!
در نتیجه چون مادرم به نماز اهمیت داد خدا هم یاری کرد و ما را به مقصد رسانید. (ماخذ: بهلول واعظ معروفی است که در زمان رضاخان در مسجد گوهرشاد مشهد مردم را علیه بی حجابی شورانید)
گمانم نماز نمی خوانی
پیغمبر خدا(ص) و جمعی از اصحاب نشسته بودند که ناگهان زنی صیحه زنان دیوانه وار وارد شد عرض کرد یا رسول الله سخنی محرمانه دارم اطرافیان بروند با شما کار دارم.
اصحاب رفتند آن زن گریه کرد گفت یا رسول الله ، گناه کردم گناهم خیلی بزرگ است!!
رسول خدا(ص) فرمود : رحمت خدا از آن بزرگتر است
گناه هرچه بزرگ باشد نباید از رحمت خدا ناامید شد. هرچه گناه بزرگ و طولانی باشداگر توبه کند و تلاتم درونی پیدا کند گناهش آمرزیده می شود در اسلام بن بست نیست پیغمبر اکرم(ص) فرمودند گناهت چیست؟ عرض کرد یا رسول الله زنا کردم آبستن شدم بچه به دنیا آمد او را در خمره سرکه خفه کردم بعد هم سرکه های نجس را به مردم فروختم . گناه خیلی بزرگ است پیغمبر خیلی متأثر شد خیلی ناراحت شد حکمش را فرمود.
امامقصود اینجاستحضرت فرمود: ایخانم میخواهی به توبگویم چرادراین چاه افتاده ای ؟ یعنی بعضی اوقات چرا آدم توی چاه می افتد که دیگر نمی شود از این چاه بیرون بیاید. و اگر دنیا دست به دست هم بدهند و بخواهند او را نجات دهند نمی شود.
فرمود می خواهی به تو بگویم چرا درون این چاه افتادی؟
خیال می کنم نماز نمی خوانی چون نماز نمیخوانی رابطهات باخدا قطع استدستعنایت خدا روی سرت نیست از این جهت در این چاه پر فلاکت افتادی اِنَّی ظَنَنْتُ اَنَّکِ تَرکَتِ صَلواةَ اَلعَصْر.
این روایت به ما چه می گوید:
این روایت هم جنیه منفی دارد هم جنبه مثبت ، اما جنبه منفی آن به ما می گوید که اگر یک زن یا مردی به نماز اهمیت ندهد در چاه می افتد بدبخت می شود سک وقت کاری می کند که آبروی پنجاه ساله اش را آبروی خانواده اش را بکلی از بین می برد این جنبه منفی اش آدم بی نماز آدمی که به نماز اهمیت ندهد به گفته این عبارت کارش مشکل است آخرتش بماند کارش مشکل است مشکل.
جنبه مثبت هم دارد این روایت به ما می گویداگر کسی به نماز اهمیت بدهد نماز نیروی خارجی برای عقل و روحش و برای آن بُعد معنویش می فرستد و بُعد معنویش غلبه پیدا می کند می تواند آن بُعد مادیش را زمین بزند و قرآن هم همین را می گوید:
وَ اسْتَعینوُا بِاالصَّرِ وَ الصَّلواةِ
کمک بجوئید در چه چیزی برای چه؟ بعنی درون تو جنگ است نظامی می خواهد از برون باید نظامی و اسلحه اش بفرستی اسلحه برونیش اهمیت دادن به واجبات است مخصوصاً نماز.
در سوره ماعون دقّت کنید می فرماید:
فَوَیْلَ لِلمُصلَّینَ اَلَّذینَ هُم عَنْ صَلواتِهِم ساهُونَ
وای بر کسی که در نمازش سهل انگاری کند نه اینکه نماز نخواند نماز می خواند اما سهل انگار است یعنی نماز اول وقت نمی خواند.
از امام صادق علیه السلام پرسیدند که سهل انگاری در نماز یعنی چه؟ فرمودندک معنایش این است که کار دنیا را بر آخرتش مقدّم بدارد اول نهار یا شام می خورد بعد نماز می خواند نماز برایش سنگینی است قرآن می فرماید: وَاِنَّها لَکَبیرةٌ اِلاّ عَلَی الخاشِعین. ( بقره 45)
بعضی اوقات ما حاضریم یک ساعت ، دو ساعت سرپا بایستیم با هم حرف بزنیم هیچ چیزمان نشود، خیلی هم با نشاط هستیم.
امّا همین ما که دو ساعت سرپا ایستاده ایم و با هم حرف زده ایم ولی موقع نماز کوبیده و خسته ایم، حال نماز نداریم، نمازی که اگر خیلی عالی بخوانیم بیشتر از یک ربع طول نمی کشد و می خواهیم در پنج دقیقه تمام کنیم.
لذا از اول شب تا ساعت دوازده می نشینید هیچ چیزش نیست اما وقتی به نماز می رسد می خواهد در پنج دقیقه تمامش کند چرا؟
قرآن می فرماید وای بر چنین نمازگزاران نمازگزاری که نماز برایش اهمیت و ارزشی ندارد هر چیزی را ارزش قائل است ولی نماز را سرسری می گیرد و بی اعتنایی می کند.( کتاب جهاد با نفس جلد1 ص73 با مختصر تغییر).
اول نماز بعد کارهای دیگر
خواجه منصور وزیر سلطان طغری مردی بود دانا و لایق و با شخصیت و خداپرست و درستکار ، او در انجام وظایف دینی مراقب کامل داشت معمولاً همه روزه پس از انجام نماز صبح مدتی روی می نشست و دعاها و ذکرهایی می خواند پس از آنکه آفتاب طلوع می کرد جامه وزارت می پوشید و به دربار می رفت.
روزی سلطان طغری وزیر را قبل از طلوع آفتاب احضار کرد مأمورین به منزل وی رفتند و او را در حال خواندن دعا دیدند امر پادشاه را ابلاغ کردند ولی وزیر به گفته آنان توجهی نکرد و همچنان به خواندن دعاها ادامه داد.
مأمورین بی اعتنایی او را بهانه کرده و به عرض رسانیدند که وزیر نسیت به اوامر پادشاه احترام نکرده و با این سخن سلطان طغری را یه سختی خشمگین کردند، وزیر پس از فراغت سوار شد و به دربار آمد ، به محض ورود، شاه با تندی به وی گفت: چرا دیر آمدی ؟
وزیر در کمال قوت نفس و آرامش خاطر عرض کرد:
ای پادشاه من ینده خداوندم و چاکر سلطان طغری ، تا از یندگی خدا فارغ نشوم نمی توانم به وظائف چاکری پادشاه قیام نمایم!
گفتار محکم پر از حقیقت وزیر، شاه را سخت تحت تاثیر قرار داد و دیده اش را اشک آلود کرد و به وزیر آفرین گفت و سفارش کرد همواره به این روش ادامه بده و بندگی خدا را بر چاکری ما مقدّم بدار تا از برکت آن امور کشور همواره بر نظم صحیح استوار بماند(منبع: داستانهای نماز ص 48)
سلمان و نماز اول وقت
نقل شده که روزی سلمان بخانة حضرت زهرا (ع) آمد دید که آنحضرت نشسته نزد آسیابی و جو از برای فرزندان خود آسیاب می کند و دست مبارکش مجروح گردیده و پینه کرده و خون بر چوب آسیا روان شده و حضرت امام حسین(ع) در گوشه خانه از گرسنگی گریه و اضطراب می کند.
سلمان عرض کرد: ای دختر رسول خدا (ص) چرا دستهای شما از آسیاب مجروح شده و پینه کرده است؟ این فضّه کنیز شما حاضر است چرا این خدمت را به او واگذار نمی کنی و خود را به زحمت می اندازی ؟ فرمود: حضرت رسول خدا(ص) مرا وصیت کرده است که خدمت خانه بک روز با فضّه باشد و یک روز با من! دیروز نوبت فضّه بود . سلمان عرض کرد: من بنده آزاد کرده شمایم بفرمائید که حضرت حسین(ع) را خاموش کنم یا آسیاب را بگردانم؟
حضرت فرمود که من حسین را بهتر می توانم تسکین بدهم تو آسیاب را بگردان ، چون سلمان مقداری جو آرد کرد و دستاس نمود (در این هنگام وقت نماز رسید و صدای اذان بلند شد)
همینکه سلمان صدای اذان را شنید آماده نماز شد و برای نماز به مسجدرفت پس از ادای نماز آنچه دیده بود برای حضرت امیرالمؤمنین (ع) نقل کرد آنحضرت از شنیدن این قضّیه گریان شد و بخانه برگشت ولی چیزی نگذشت که امیرالمؤمنین (ع) با تبّسم به مسجد آمد رسول خدا(ص) از سبب خنده و تبّسم آنحضرت پرسیدند؟ امیرالمؤمنین (ع) گفت:
چون به خانه برگشتم فاطمه (ع) را دیدم که برپشت خوابیده بود و فرزندم حسین(ع) در روی سینه اش بخواب رفته و آسیاب بدون آنکه دستی پیدا باشد برخود می گردید!
رسول خدا (ص) تبّسم کرده فرمود: یا علی مگر نمی دانی که خدا را فرشتگانی است که در روی زمین می گردند و به محمّد و آل محمّد(ص) تا روز قیامت خدمت می کنند.(منبع : ترجمه بیت الاحزان ص38).
غزوه ذات الرّقاع
بیش از پنج سال بود که رسول خدا(ص) از مکه معظمه به مدینه هجرت کرده بودند جنگهای مهم بدر و احد و احزاب را باهمه سختی ها و مشکلاتش پشت سر گذاشته بودند در این هنگام خبر آوردند که قبیله های غطفان و بنی محارب و انمار و ثعلبه تدارک جنگ می بینند و خود را آماده می کننده تا به مدینه حمله کنند!
پیامبر بزرگ اسلام با لشگری مرکب از هفتصد مرد جنگی بسوی آنان روانه و در ذات الرّقاع فرود آمدند طرفین صف آرائی کرده و آماده جنگ شدند.
دلهره و نگرانی بر دشمن غلبه کرده و بیم و هراس دلهای آنها را پر کرده بود بعضی از مشرکین که شتابزده از مسیر لشگر اسلام فرار کرده بودند زنانشان به اسارت مسلمانها درآمده بود.
لحظات بسیار حساسی بود در این هنگام مسلمانها متوجه شدند که وقت نماز ظهر است و باید این فریضه الهی را انجام دهند لشگر دشمن مقابل آنها در طرف قبله قرار دارد.
پیامبر اسلام جلو ایستاد مسلمانان پشت رسول خدا(ص) به تماز ایستادند و نماز ظهر را به جماعت خواندند و کفار از دور آنها را می دیدند و رکوع و سجودشان را مشاهده می کردند.
بعد از نماز کفار متوجه شدند که این عبادت ، آنها بوده ، گفتند ای کاش در حال نمازشان حمله می کردیم و آنها را از بین می بردیم! یکی از آنها گفت نگران نباشید اینها غیر از این نماز یک نماز دیگر که وقتی مشغول آن شدند ما حمله می کنیم در این هنگام جبرئیل امین نازل شد و این آیه مبارکه را آورد :
وَاِذا کُنْتَ فیهِم فَاَقَمت لَهُمُ الصَّواة فَلتَقُم طائِفةٌ مِنْهُم مَعَکَ وَلْیَأخُذُوا اسلِحَتَهُم فَاِذا سَجَدُوا فَلیَکونُو مِن وَرائِکُم الخ سوره نساء آیه 102
که خلاصه معنی آیه مبارکه اینستکه وقت نماز، مسلمانها باید دو فرقه شوند وقتی پیامبر اکرم به نماز ایستاد یک عده از مسلمانها با اسلحه شان بیایند اقتدا کنند و رکعت اول را با پیامبر (ص) بخوانند و در رکعت دوّم قصد فرادی کنند و نماز را سلام دهند.
وبروند در مقابل کفار قرار بگیرند و آن عده دیگر مسلمانها که نماز نخوانده اند بیایند و در رکعت دوّم با پیامبر اکرم(ص) اقتدا کنند و وقتی که رسول خدا خواست سلام دهد اینها بلند شوند و رکعت دوّم نماز را خودشان بخوانند که اینگونه نماز را نماز خوف می نامند و این یک معجزه ای بود از رسول اکرم (ص) که آن حضرت نماز ظهر را با همه اصحاب با جماعت خواند و کفار چون مشاهده کردند تصمیم گرقتند که در نماز عصر حمله کنند این آیه نازل شد و حضرت نماز عصر را به این کیفیت انجام دادند و تمام نقشه های کفّار نقش بر آب شد.
آنها نماز را در اول وقت با جماعت در مقابل دشمن بجا آوردند و بعد از به جنگ پرداختند و دشمن را تارو مار کردند و غنائم بسیاری هم نصیب آنها گردید(منبع تفسیرمنهجالصادقین ج 3 ص100)
ظهر عاشورا
حرارت خورشید همه جا را پر کرده ، لهیب سوزانی از زمین کربلا بلند می شود ، در صف در مقابل یکدیگر صف آرائی کرده اند حق و باطل ، کفر و ایمان ، ظالم و مظلوم.
از یک طرف صدای عربدة دیو صفتان گمراه و ددمنشان بگوش می رسد کح حُبّ جاه و مقام و عشق مال و منال چشم و گوش جان آنها را کوروکر نموده و در مقابل امام زمانشان قرار گرفته اند.
از طرف دیگر صدای مردانی بگوش میرسد که عشق به شهادت و دوستی خدا و دین خدا و علاقه بمولایشان حسین(ع) آنچنان شور و هیجانی در انها بوجود آورده که حاضرند هزار بار کشته شوند و زنده شوند و به امام زمانشان صدمه ای وارد نشود.
در این گیر و دار که خاندان نبوت در محاصره هزاران گرگ خونخوار قرار گرفته صدای العطش اطفال معصوم و فرزندان پیامبر بلند است، و هر لحظه جنازه شهیدی را می آوردند در این هنگام ، ابوثمامه صیداوی که نامش عمروبن عبدالله است چون دید وقت زوال ظهر است به مولایش حسین (ع) عرض کرد :
جانم به قربانت اینها آماده جنگند و من تا کشته نشوم نمی گذارم شما کشته شوید و دوست دارم که این نماز ظهر را پشت سر شما بخوانم آنگاه خدای خویش را ملاقات کنم!
حضرت رو به آسمان کرده برایش دعا کرد و فرمود:
جَعَلَکَ اللهُ مِنَالمُصَلّین. نَعم هذا اَوّلُ وَقْتِها
خداوند ترا از نمازگزاران قرار دهد آری اکنون اول وقت نماز است سپس فرمود از اینها بخواهید تا دست از جنگ بردارند تا مانماز بگذاریم.
حصین ابن نمیر فریاد زد که نماز شما مقبول درگاه خدا نیست!!
حبیب ابن مظاهر فرمود: ای غدّار نماز پسر رسول خدا(ص) قبول نمی شود نماز تو قبول می شود؟!
آنگاه بر او حمله کرد و با ضربتی او را از مرکب به زمین انداخت ولی اطرافیانش به یاریش شتافتند و او را از چنگ حبیب نجاتش دادند امام حسین(ع) با عده ای از اصحاب آماده نماز شدند، زهیربن قین و سعیدبن عبدلله جلوی امام حسین (ع) ایستادند و خود را هدف تیرو نیزه دشمنان قرار دادند.
تا نماز خود به پا داردامام پیشمردانش بصف اندر شدند
در مسیر بارش طوفات تیر پیش پایش لاله گون پرپر شدند
روایت شده که سعیدبن عبدلله حنفی در پیش روی آحضرت ایستاد و خود را هدف تیر نموده بود و هرکجا آن حضرت به راستو چپ حرکت می کرد در پیش روی آن حضرت بود تا روی زمین افتاد و در این حال می گفت:
خدایا لعن کن این جماعت را لعن عاد و ثمود
ای پروردگار من سلام مرا به پیغمبر خود برسان و ابلاغ کن او ار آنچه به من رسید.
از جراحت زخم زیرا قصد من نصرت و یاری فرزندان پیغمبر توست این بگفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد ( مآخذ: بحارجلد45 ص21)
1-رسول اکرم(ص) در مورد نماز شب : فرمودند: هنگامی که بنده ای از بستر خواب نوشین خود در حالی که چشمانش خواب آلوده است بر می خیزد تا خدای خود را با نماز شب گذاردن خشنود کند خدایش به او بر فرشتگان خویش مباهات می کند و می فرماید آیا این بنده مرا می بینید که از بستر خود برای نمازی که بر او واجبنکرده ام برخاسته است گواه باشید که او را آمرزیدم و همان حضرت فرموده اندآن کسی که نماز شب می خواند اگر تصور کند روز گرسنه و بدون روزی می ماند یاوه پنداشته است.
2-امام رضا(ع) در مورد فضیلت نماز شب فرمودند: بر شما باد به نماز شب. هیچ بنده مؤمنی در آخر شب بر نمی خیزد و هشت رکعت نماز و دو رکعت نماز شفع و یکرکعت وتر را نمی گذارد و هفتاد مرتبه در دعای دست خود استغفار نمی کند مگراین که خدایش او را از عذاب گور و عذاب دوزخ پناه می دهد و عمرش را می افزاید و روزیش را فراخ می دارد و سپس فرمود همانا خانه هایی که در آن نمازشب خوانده می شود، پرتو آن برای مردم آسمانها همچون پرتو ستارگان برای اهل زمین است و می درخشد.
این نماز علاوه بر احکام فقهی و ظاهری، آداب و اسراری دارد که آشنایی با آنها انسان را بیشتر با حقیقت نماز پیوند میدهد و قلبش را بهتر به سوی نماز سوق میدهد.
تاثیر نماز
خداوند متعال در سوره مبارکه معارج آیات 19 به بعد فرمود: «إِنَّ الْانسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا، إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا، وَ إِذَا مَسَّهُ الخْیرْ مَنُوعًا، إِلَّا الْمُصَلِّین»
انسان مخلوقی است آزمند، حریص و طماع، وقتی که به گرفتاریها برخورد میکند، شری متوجه او بشود، جزع و فزع میکند. توان ندارد. کشش ندارد در مقابل این سختیها، لذا جزع میکند. اگر خیری سراغش آمد بر اساس روحیه انحصار طلبی میخواهد همه اینها را در خودش جمع کند. منوع است، انحصار طلب است، نمیخواهد به دیگران بدهد. سپس قرآن کریم استثناء کرده و فرموده: «الا المصلین» مگر نمازگزاران که اینها طبیعتی تعدیل یافته دارند، اینها از سقوط در مراحل طبیعی نجات پیدا کردهاند.
نمازگزاران واقعی، بر نماز مداومت میکنند
سپس قرآن کریم در ادامه همین آیات، این نمازگزاران را معرفی میکند و میفرماید: «الَّذِینَ هُمْ عَلىَ صَلَاتهِمْ دَائمُون» آنها کسانی هستند که بر نمازهایشان توجه دارند که همیشه آن را بخوانند، دوام بر نمازشان دارند.
این طور نیست که یک بار بخوانند و یک بار نخوانند، باری به هر جهت باشد، اینطور نیست. یعنی اگر منطق نماز را قبول کرد و پذیرفت، استمرارش میدهد، دائماً با این عبادت مأنوس است.
علت اینکه افرادی گرفتار عذاب شدهاند این است که قیامت را فراموش کردهاند. اگر قیامت را فراموش نمیکردند گرفتار این همه مصیبتها، عذابها و سوختنها نمیشدند
«والَّذِینَ فىِ أَمْوَالهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ - لِّلسَّائلِ وَ الْمَحْرُومِ» انسان نمازگزار در سایه تربیت نماز از آن حالت انحصار طلبی بیرون میآید. اگر اموالی دارد برای نیازمند و محتاج هم سهمی قائل است.
حتی غیر از خمس و زکاتی که واجب مالی است، در بقیه اموالش برای دیگران هم سهمی قائل است.
این تربیت را در سایه نماز یافته است. در سایه ارتباط با خدا، فلسفه داشتن مال را فهمیده که مال برای این نیست که من اگر تلاش هم میکنم بیاید در وجود من بلوکه شود و به آن تعلق پیدا کنم و علاقهمند شوم. نه! اگر تعلق به مال ایجاد شد، بخل مالی پیدا شد، آلودگی ایجاد شده است. این یک مرض روحی است.
قرآن کریم میفرماید «وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ» (نساء/128) بعضی از دلها مرض بخل دارند. اگر کسی گرفتار این مرض بخل شد، این نفس، مقید میشود. این نفس، اسیر میشود و نمیتواند پرواز کند.
نماز قرار است که فضای پرواز را درست کند. انسان نمازگزار توجه به این معنا دارد که نباید حب مالی و عشق مالی و توجه مالی داشته باشم.
مال، همچون آبی است که باید در من بیاید و برود تا در سایه این جریانی که پیدا میکند وجود من طراوت پیدا کند، صفا پیدا کند. خداوند این مال را در اختیار من قرار داد برای مصفا شدن من، نه برای لجن زدن و گندیده شدن دل من.
اگر انسان، اموال را مختص خودش دانست و به آنها تعلق پیدا کرد، اگر علاقهمند به این مال شد، این مال، مثل یک آبِ مانده در یک برکهای که لجن میزند و پشه دورش جمع میشود و کرم میافتد محیط را آلوده میکند. اما اگر این آب به جریان افتاد، دیگر لجن نمیزند، دیگر کرم و پشه به جان آن نمیافتد. این آب میآید صفا ایجاد میکند.
انسان نمازگزار میداند که در حوزه مسائل مالی، نباید تعلق مالی پیدا کند. چون این دل به جای دیگری وصل شده است. این دل، جایگاه تعلقات برتر شده است. تعلقات مالی، برای انسانِ ساقط است، نه انسان در حالِ پرواز و معراج.
سپس خداوند متعال میفرماید: «وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّین» آن کسی که در پیشگاه خدای متعال میایستد و «مالک یوم الدین» میگوید، یعنی با تمام وجود معاد را قبول کرده است. با تمام وجود عقیده به ماندگاری را برای ابدیت پذیرفته که من یک موجود ماندگار ابدی هستم. من یک موجود فانی و از بین رفتنی نیستم. من هستم که هستم که هستم.
این پذیرش معاد، صرفاً در ذهن نیست بلکه یک ایمان قلبی است. یعنی این اعتقاد به ابدیت با دلش گره خورده است و انسانی که این عقیده به دلش گره خورده، اندیشهاش، اخلاق و رفتارش سامان میپذیرد.
قرآن کریم میفرماید: «إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِساب؛ کسانى که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدى به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند»(ص/26)
علت اینکه افرادی گرفتار عذاب شدهاند این است که قیامت را فراموش کردهاند. اگر قیامت را فراموش نمیکردند گرفتار این همه مصیبتها، عذابها و سوختنها نمیشدند.
انسان معتقد به قیامت، فرصت ساز است. هیچ گاه فرصت سوزی نمیکند. اما آن کسی که به بی نهایت توجه ندارد، به بودن همیشگی معتقد نیست، فرصتهای بینهایتش را دارد میسوزاند لذا میشود جهنم.
اگر انسان به مبدأ معتقد باشد اما معاد را به صورت جدی قبول نکند و عقیده نداشته باشد نمیتواند یک زندگی با حساب و کتاب و انسانی داشته باشد. بالاخره لغزش دارد.
میزان کنترل ما به قدر اعتقاد جدی ما به بحث قیامت است. چرا که اگر ما تنها خدا را قبول داشته باشیم بدون معاد، این اعتقاد نمیتواند منشأ اعمال و تنظیم رفتارها و اخلاقیات باشد.
مشرکان هم میگفتند خدا را قبول داریم و خالقیت خدا را قبول داشتند. «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّه ؛ و هر گاه از آنان سۆال کنى: چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است؟ مسلّماً مىگویند: اللَّه» (لقمان/25 ؛ زمر /38)
نماز قرار است که فضای پرواز را درست کند. انسان نمازگزار توجه به این معنا دارد که نباید حب مالی و عشق مالی و توجه مالی داشته باشم
آنها هم خدا را قبول داشتند. صرفا خدایی را به عنوان مبدأ قبول کنیم تا این مقدار نمیتواند در تنظیم رفتارهای ما مۆثر باشد، وقتی میتواند در تنظیم رفتارهای ما مۆثر باشد که معادش را هم قبول کنیم. ایمان به این که خداوند مبدا و معاد ما است. مرجع ما هم است، بازگشت ما هم به سوی اوست و این بازگشت با حساب و کتاب است، بی حساب و کتاب نیست. ما در قبال هر نگاهی، در قبال هر کلامی، در قبال هر حرکت ریز و درشتی باید پاسخگو باشیم.
یعنی اگر انسان خودش را پاسخگوی هستی دانست و گفت من یک موجود گم شدهای، یک موجود بی اعتبار و یک موجود فراموش شده در نظام هستی نیستم بلکه یک موجودی هستم با یک جایگاه ویژه، در یک تعاملی ـ با تعبیر مسامحی ـ با حقیقت هستی هستم؛ او به من چیزهایی داده که من باید چیزهایی به او پس برگردانم. من امانتدار یک سری حقایقی هستم که این حقایق به عنوان امانت پیش من است و من باید اینها را برگردانم. یعنی یک چنین نگاهی به خودش داشته باشد قطعاً حسابش متفاوت خواهد شد با آن انسانی که اصلاً چنین نگاهی به خودش ندارد و میگوید خدایی هست و جهان را خلق کرده اما منم و خواستههایم، منم و شهواتم، منم و احساساتم، منم و غرایزم.
لذا قرآن کریم دست روی این مطلب میگذارد و میفرماید: نمازگزاران آنهایی هستند که به قیامت اعتقاد دارند.
علتش هم این است که این اعتقاد، یک اعتقاد بسیار مۆثر و سازنده و سامان بخش در حوزه اندیشهها، صفات و اخلاقیات و رفتارهاست. همه ابعاد وجودی و همه ساحتهای هستی انسان را تطهیر میکند، پاک میکند و انسان را از یک مراقبه قابل قبول برخوردار میکند که انسان، مواظب افکار و اعمالش باشد.
سپس قرآن کریم میفرماید: «وَ الَّذِینَ هُم مِّنْ عَذَابِ رَبهِّم مُّشْفِقُونَ - انَّ عَذَابَ رَبهِّمْ غَیر مَأْمُونٍ» آنها از عذاب پروردگارشان بیمناکند، چرا که هیچ کس از عذاب پروردگارش در امان نیست. اینها عذاب پروردگار را جدی میگیرند. آدمهای سطی نگر به این مسائل و معارف نیستند.
منبع :
خبرگزاری فارس ؛بیانات حجت الاسلام مهندسی
انسان مسلمان در صبح برای نماز صبح بیدار می شود درحالیکه دربرابر سه تحول مهم قرار دارد:
* دریافت نور در زمان آن که فعالیت غده صنوبری را کاهش می دهد، و میلاتونین را کم می کند و عملیات دیگر مرتبط با نور را فعال می سازد.
*پایان کنترل دستگاه عصبی (ناخوشایند) که شب ها باعث آرامش می شود و شروع دستگاه عصبی (خوشایند) که روزها باعث فعالیت می شود.
*آمادگی برای استفاده از نیرویی که افزایش کورتیزن در صبح آن را ایجاد می کند، و این افزایش خود به خود صورت می گیرد و به خاطر بلند شدن ازخواب و پایین آمدن از تخت نیست همچنانکه هورمون سیرنونین و اندرفین در خون نیز افزایش می یابد.
نماز ظهر:
انسان مسلمان هنگام نماز ظهر در معرض تحول مهم قرار دارد:
*در اثر افزایش نخست هورمون ادرینالین(اپی نفرین-همان پاسخ آنی به فشار روحی وجسمی) در پایان صبح خود را با نماز آرام می کند
*ساعت بیولوژیک از بدن می خواهد که اگر وعده غذایی سریعی نخورد نیروی بیشتری برای آن فراهم کند که نماز باعث آرام کردن و کاهش تشنج حاصل از گرسنگی می شود.
نماز عصر:
تأکید زیادی بر ادای این نماز وجود دارد زیرا آن مرتبط با دومین زمان اوج ادرینالین می باشد که فعالیت ملموس چندین عضو از جمله فعالیت قلب را به دنبال دارد و بیشتر افزایش فشار قلب بیماران قلبی مستقیما در این زمان صورت می گیرد که نشان دهنده ی فشاری است که این عضو مهم در این زمان باآن روبروست. و جالب آن است که بیشتر فشار قلب کودکان تازه متولد شده نیز در همین زمان صورت می گیرد و معمولا اوج مرگ کودکان تازه تولد در ساعت 2 بعداز ظهر می باشد و بیشتر افزایش فشار قلب آنان بین ساعت 2 تا 4 بعداز ظهر می باشد. و اینها نشان دهنده سخت بودن این زمان برای جسم انسان به طور کلی و قلب به طور خاص می باشد.
بیشتر مشکلات اطفال مشکلات قلبی تنفسی می باشد و حتی در بزرگسالان نیز همینگونه می باشد چراکه بدن آنها در این زمان سختی زیادی را متحمل می شود و آن با افزایش ببتید ویژه به حوادث و فاجعه های مخوفی منجر می گردد .
و نماز عصر انسان را از کارهایش در این زمان باز می دارد و به منظور پرهیز از این پیامدها مانع مشغول شدن انسان به کار دیگری می گردد.
نماز مغرب:
این زمان تغییر و تحول از نور به تاریکی است که عکس آن چیزی است که در زمان نماز صبح صورت می گیرد بنابراین به خاطر شروع تاریکی ترشح میلاتونین افزایش می یابد که باعث می گردد انسان احساس خواب آلودگی و کسالت کند و در مقابل سیروتین ، کورتیزون و اندروفین کاهش می یابد.
نماز عشاء:
در زمان انتقال از فعالیت به استراحت و برعکس زمان نماز صبح می باشد. و زمانی ثابت برای انتقال جسم از کنترل دستگاه عصبی خوشایند به دستگاه عصبی ناخوشایند می باشد. و شاید این سرّ تأخیر این نماز تا کمی قبل از خواب می باشد تا تمام کارها تمام شده باشد و بعد از آن مستقیما خواب صورت گیرد.
در این زمان حرارت بدن و ضربات قلب کاهش می یابد و هورمون های خون بالا می رود.
قابل توجه این است که این زمان نماز های پنجگانه با تحولات بیولوژیک مهم جسم منطبق است که با گذر زمان نمازهای پنجگانه انعکاسات شرطی شده مؤثری را به جای می گذارد که می توانیم توقع داشته باشیم هر روز صبح، نماز صبح به نوبه خود علامتی باشد برای شروع فعالیتی و ثبات داشتن بر یک رژیم و برنامه ی منظم روزانه ی دارای بخش های ثابت به همراه یک عامل صوتی (اذان) آن گونه که در نماز صورت می گیرد باعث می شود بدن انسان در یک هماهنگی بسیار زیاد با محیط خارج حرکت کند و به دنبال آن هماهنگی و انسجام تام بین موارد زیر صورت گیرد:
*زمان های بیولوژیک داخل بدن
*زمان های مؤثرهای محیطی خارج از بدن مانند چرخه نور و تاریکی
*زمان های شرعی با ادای نمازهای پنجگانه در زمان آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع حزب العمل (کار) مصر
«کاروان اسیرها که به کوفه رسیدند، ابن زیاد به دلیل کینهای که از مسلم بن عقیل داشت، دستور داد فرزندهای او را زندانی کنند و در زندان بر آنان سخت بگیرند. بچهها روزها روزه میگرفتند و شبهنگام با قرصی نان افطار میکردند. یک سال گذشت. روزی برادر کوچکتر به برادر بزرگتر خود گفت: مدت اسارت ما خیلی طول کشیده و چیزی به پایان عمر ما باقی نمانده است؛ بهتر است امروز خودمان را به زندانبان معرفی کنیم. شاید گشایشی حاصل شود. آن شب وقتی پیرمرد زندانبان قرص نانی آورد، بچهها به اوگفتند: میخواهیم چیزی به تو بگوییم. پیرمرد روی خوش نشان داد و آماده شنیدن شد و سپس آنها گفتند: ما از خاندان پیامبر و از فرزندان مسلم بن عقیل هستیم. پیرمرد خود را روی دست و پای بچهها انداخت و عذرخواهی کرد و گفت: به هر قیمتی که باشد، شما را آزاد میکنم. پیرمرد زندانبان شبهنگام آنها را آزاد کرد و گفت: برای آنکه به دست مأمورهای ابنزیاد نیفتید، روزها را بخوابید و شبها حرکت کنید. یتیمهای مسلم مقداری راه پیمودند تا اینکه به در خانهای رسیدند. در زدند. پیرزنی در را باز کرد. بچهها پرسیدند: آیا میشود تنها امشب را به ما پناه دهی؟ پیرزن وقتی فهمید بچهها از کدام خانوادهاند، خطر را به جان خرید و بچهها را به خانه خود برد. برایشان شامی تهیه کرد. وقتی آنها را به سفره شام دعوت کرد، بچهها گفتند: اینک وقت نماز است. اول نماز میخوانیم. آنگاه غذا میخوریم. با راهنمایی آن بانوی باایمان برای استراحت به اتاقی رفتند، اما نیمهشب، مرد خانه که از مأمورهای حکومت بود، وارد شد. صدایی شنید و دانست بچههای مسلم که ابن زیاد برای پیدا کردن آنها جایزه تعیین کرده است، در خانه او هستند. دست بچهها را بست؛ صبح فردا تصمیم به قتل آنها گرفت. هر چه بچهها گفتند که به خدا ما گناهی نداریم، مرد سنگدل اهمیتی نداد و گفت: آخرین درخواست شما چیست؟ فرزندهای مسلم گفتند: تنها اجازه بده رکعتی نماز بگزاریم و پایان عمر را با یاد و ذکر خدا ختم کنیم. این فرصت به آنها داده شد و به نماز و مناجات پرداختند؛ لحظههایی بعد خونینبال به سوی ابدیّت پرواز کردند».1
«قافلهای از حاجیها در صحرا به خیمه زنی رسیدند. خواستند استراحت کنند، اجازه گرفتند و در خیمهاش وارد شدند. زن گفت: ای زائران خانه خدا! خوش آمدید. شترهای من به چرا رفتهاند؛ هنگامیکه برگشتند، از شما پذیرایی میکنم. زن بیرون شد. از دور، چوپان مویهکنان میآمد. به زن گفت: شترها نزدیک چاه آب که رسیدند، رم کردند و پسرت را به چاه افکندند. بدیهی است در چاههایی که عمق زیاد و آب فراوان دارند، افتادن برابر مردن است و امید نجاتی نیست. زن جلو رفت تا چوپان را آرام کند؛ گفت: ما میهمان داریم. صدا نده؛ مبادا میهمانها ناراحت شوند. میهماننوازی لازمه مسلمانی است. سریع دستور داد گوسفندی کشتند و برای پذیرایی آماده کردند. هنگامیکه زن وارد خیمه شد، حاجیها به او گفتند: ما خیلی متأسفیم که چنین جریانی رخ داده است و در چنین موقعی مزاحم شدیم. زن گفت: آقایان حجاج من نمیخواستم شما بفهمید و متأثر شوید، ولی حالا که دانستید، پس اجازه بدهید که من دو رکعت نماز بخوانم. آنها پرسیدند: چرا؟ زن پاسخ داد: چون خدا در قرآن فرموده است: «وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ؛ به نماز طلب یاری کنید.» من هم برای بردباری در این مصیبت نماز میخوانم. بعد گفت: کدامیک از شما میتواند قرآن بخواند؟ یکی از حاجیها شروع به خواندن آیههای استرجاع کرد: «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ.» زن گفت: خدایا! اگر بنا بود کسی در این دنیا بماند، باید حبیبت محمد صلی الله علیه و آله میماند. پروردگارا! در قرآن مجیدت امر به صبر فرمودی و وعده اجر دادی. من در مصیبت جوانم صبر میکنم، تو هم در عوض، پاداشت را شامل حال من گردان و این جوانم را بیامرز».1
مورخان عرب نوشتهاند که وقتی «فاطمه بنت اسد» مادر علی (ع) دچار درد زایمان شد به کنار خانه کعبه رفت و اینگونه مناجات کرد: «پروردگارا! من به تو و به همه پیمبران و کتابهایی که از سوی تو آمده است ایمان دارم، و گفتار جدم ابراهیم خلیل که این خانه را بنا کرد را تصدیق میکنم. پروردگارا! به حق همان کسی که این خانه را بنا نمود، و به حق این نوزادی که در شکم من است، ولادت او را بر من آسان گردان». به دنبال این دعا بود که ناگهان خانه کعبه شکافته شد و فاطمه به داخل خانه رفت و از دیدگاه حاضران و زوار پنهان گردید و دیوار خانه نیز مانند اول به هم پیوست.
مردم که هراسان شده بودند خواستند قفل در را باز کنند ولی در باز نشد، و دانستند که سریدر این کار هست و این ماجرا از جانب خدای تعالی است. محلی که برای مادر امیرالمؤمنین (ع) شکافته شد اکنون"مستجار"نامیده میشود و چسبیده به"رکن یمانی"است.
از آن زمان بیش از 1440 سال میگذرد. با اینکه در این مدت مدید، خانه کعبه بارها و بارها تعمیر و حتی از نو بازسازی شده است اما هر بار پس از تعمیر، نوسازی و حتی تعویض سنگها، دوباره محل شکافته شدن ظاهر میگردد.
1. اینکه بداند ذکر خدا باعث آرامش و تعادل روانی می شود؛
2. تمام دستورات دین برای چگونه زندگی کردن، چگونه انسان شدن و ... است و یکی از فلسفه های تشریع واجبات برای خوشبختی در دنیاست؛
3. عوامل انحطاط مسلمانان در خود ایشان است نه در اصل اسلام؛
4. ترک پر خوری و پرخوابی که از علل سستی و بی حالی است؛
5. اهمیت دادن به نماز بیشتر از کارهای دیگر در هر شرایط؛
6. فایده نماز به خودمان بر می گردد و طلبی از دیگران نداریم تا نمازمان را به رخ آنها بکشیم، صاحب عبادت خداست و خوشحالی او کافی است چه دیگران مسخره کنند چه تشویق؛
7. وارد نشدن به مکان های گناه و ...
8. همانگونه که در برابر محبت های کوچک دیگران تشکر می کنیم، نماز نیز تشکر از خداوند است در برابر نعمت های بی پایان او؛
9. انسان مسلمان در طول زندگی همواره در معرض دام های گوناگون شیاطین است. ارتباط هر روزه با خدا و طلب هدایت از او در نمازها، سبب ثبات قدم در مسیر مسلمانی و رهایی از شیطان های انس و جن می شود.
امام رضا(علیه السلام)درمورد ارزش معنوی نمازجماعت می فرماید:«فَضلُ الجَماعَهِ عَلَی الفَردِبِکُلِّ رَکعَهٍ اَلفُ رَکعَه»(نوری طبرسی،1407 ق،ج1، ص487)
برتری نمازجماعت بر نماز فرادا، هر رکعت به هزاررکعت است.
ایشان در مورد علل وسایرآثار نمازجماعت می فرمایند: خداوند متعال نمازجماعت را قرارداده است که شعائراسلامی و معارف اسلامی همچون اخلاص و توحید، ارزش های اسلامی، عبادت و نیایش خدا آشکار و ظاهر و مشهودشود. زیرا در اظهار این اعمال و علنی بودن آن، حجت خداوند بر مردم شرق وغرب عالم تمام شود. همچنین دوچهره ومنافق و کسانی که نماز راسبک می شمارند مشخص می شوند و وادار به انجام دستورات الهی باشند. همچنین گواهی افرادنسبت به عدالت وصلاح همدیگرجائز باشد.افزون براین نمازجماعت نیکوکاری وترویج فضیلت هارابه همراه دارد وخیلی ها را از گناه و فسادبازمی دارد. (حرّعاملی،1403ق،ج5، ص372)