موضوعات مطالب
آرشيو مطالب
صفحه ها
آمار و امكانات
درباره وبلاگ

هرچند تاكنون درباره نماز ، پایگاه ها و صفحات مجازی ارزشمندي نشر يافته است، ولي در رسانه سعی داشته ایم با نگاه نو ، تدوين و دسته بندي مناسب جوانان و نوجوانان را به این مسیر رهنمون باشیم. اين مجموعه شامل بخش ها و موضوعات مختلفي شامل : جايگاه والاي نماز در ميان عبادت ها ،آثار و برکات نماز بر روي فرد و جامعه و نقش نماز در زندگي و روش هاي آن معلوم مي گردد. و دراین راستا راهكارهاي جذب كودك و نوجوان به نماز مانند: تشويق و تحسين، كردار نه گفتار، اخلاق خوش و اُنس با كودك و نوجوان، ميانه روي و... با بیان حکایات ، احادیث ، الگوها و... آورده شده است. باشد که این مجموعه ما و فرزندانمان را در مسیر برپا كنندگان نماز یاری گر باشد.
سایر امکانات
پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله : اگر بنده ارزش ماه رمضان را بداند، آرزو مى كند كه سراسر سال، رمضان باشد
چهل روز نماز به مقام ملکوتی رسید

در کنار مرقد مطهر ثامن‌الائمه علیه السلام مسجدی وجود دارد که به همت گوهرشاد خانم، همسر شاهرخ میرزا ساخته شده است. آورده‌اند: «در طول مدت ساخته شدن مسجد، گاهی گوهرشاد خانم به کارها سرکشی می‌کرد و دستورهای لازم را به معماران و استادکاران می‌داد. در یکی از این روزها باد مختصری وزیدن گرفت؛ به گونه‌ای که گوشه چادر گوهرشاد به کناری رفت و چشم یکی از کارگرها به صورت او افتاد و سخت دل‌باخته او شد، اما چون راه به جایی نمی‌برد، از شدت حرمان به بستر بیماری افتاد و مادر دردمندش پرستاری از او را به عهده گرفت؛ زیرا پسر راز خود را با او در میان گذاشته بود. سرانجام چون پزشکان از معالجه او ناامید شدند، مادر دست به دامان گوهرشاد شد و گفت: اگر راه چاره نیابی، پسرم از دست خواهد رفت. گوهرشاد سخت ناراحت شد و در اندیشه فرو رفت. آن‌گاه سر برداشت و گفت: ای مادر! به خانه برو و به پسرت سلام برسان و بگو من حاضرم با او ازدواج کنم، اما دو شرط دارد: یکی اینکه من از شاهرخ میرزا جدا شوم و شرط دوم آن است که او باید چهل شبانه‌روز در محراب زیر گنبد مسجد نماز بخواند و ثوابش را به عنوان مهریه من قرار دهد. مادر به خانه رفت و جریان را برای فرزندش بازگو کرد. پسر با شنیدن این خبر از بستر رنج برخاست و با خود گفت: چهل روز که چیزی نیست. اگر چهل سال هم بود، قبول می‌کردم. در هر صورت، جوان به محراب رفت و چهل شبانه‌روز نماز خواند تا کم‌کم توفیق حضرت الهی به راه دیگر افتاد، به طوری‌که وقتی نماینده گوهرشاد در روز چهلم به محراب عبادت آمد تا از حال او باخبر شود، پاسخ شنید: به خانم خود بگو من نمی‌توانم برای رسیدن به وصال تو دست از محبوب واقعی جهان بردارم».1


برچسب :
نوشته شده در سه شنبه 1395/7/13 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
ای حماد، این‌گونه نماز بخوان!

نقل شده است، شخصی به نام حماد بن عیسی در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بود. حضرت فرمود: «ای حماد! آیا می‌توانی نماز را خوب و صحیح بخوانی؟ عرض کرد: چگونه نتوانم و حال آنکه من کتاب حریز را که درباره نماز نوشته شده است، از حفظ دارم. حضرت فرمود: برایت ضرری ندارد که برخیزی و نماز بخوانی تا من ببینم چگونه می‌خوانی. پس به دستور حضرت، رو به قبله ایستادم، نماز خواندم و تمام نماز را از نظر رکوع و سجود انجام دادم. حضرت آن را نپسندید و فرمود: چقدر ناپسند است که یک مرد شصت یا هفتاد ساله نتواند یک نماز را با رعایت همه آداب بخواند. عرض کردم: فدایت شوم، شما نماز را به من یاد دهید. حضرت از جا برخاستند و رو به قبله، انگشت‌های دست خود را به هم جفت کرد و بین دو قدم را به اندازه سه انگشت از هم جدا کرد و رو به قبله قرار داد و تا آخر نماز رو به قبله بود. آن‌گاه با تواضع و حضور قلب گفت: «الله اکبر». به دنبال آن تکبیر، سوره حمد و توحید را با کمال آرامی خواند و بعد از تمام شدن سوره توحید به اندازه یک نفس کشیدن تأمل کرد. بعد دست خود را بلند کرد تا مقابل صورت خود برد. درحالی‌که ایستاده بود، گفت: «الله‌اکبر.» سپس به رکوع رفتند و کف دست را بر سر زانو گذاشتند. انگشتان ایشان از هم باز بود؛ زانو را به عقب دادند تا به اندازه‌ای که پا راست شد و پشت آن حضرت چنان مساوی شد که اگر قطره آبی بر آن می‌گذاشتند، به هیچ طرف نمی‌ریخت؛ گردن خود را هم کشیده، سر به زیر نینداختند و چشم را بر هم گذارده، سه مرتبه با آرامش گفتند: «سبحان ربی العظیم و بحمده»؛ بعد به صورت کامل ایستاده و هنگامی‌که ایستادند، گفتند: «سمع الله لمن حمده»؛ در همان حالِ ایستاده بودند که دست را تا روبه‌روی صورت خود بلند کرده، گفتند: «الله اکبر» و به سجده رفتند و دو کف دست خود را بر زمین گذاردند؛ انگشت‌های آن حضرت به هم وصل بود؛ سه مرتبه گفتند: «سبحان ربی الاعلی و بحمده»؛ در حال سجده، اعضای بدن خود را از یکدیگر باز گرفته بودند و هم نگذارده بودند؛ یعنی در حال سجده، دست را به بدن نچسبانیده و بدن را برپا نگذارده بودند و بر هشت موضع بدن خود که به زمین گذارده بودند، سجده کردند که پیشانی و دو کف دست و دو سر زانو و دو سر انگشت پا و سر بینی باشد؛ بعد از نماز فرمود: وقت سجده هفت موضع را بر زمین گذاردن واجب است و آنها همان موضع است که خداوند در قرآن فرمود: «وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا» که پیشانی و دو کف دست و دو سر زانو و دو سر انگشت بزرگ پا باشد؛ اما گذاردن بینی بر زمین سنت (مستحب) است. پس از آن سر از سجده برداشته، هنگامی‌که نشستند، گفتند: «الله اکبر»، بر ران چپ نشسته، پشت پای راست را بر کف پای چپ گذاردند و گفتند: «الله اکبر»؛ بعد به سجده دوم رفتند و مانند سجده اول، سجده دوم را تمام کردند؛ در رکوع و سجده هیچ‌یک از اعضای بدن را بر یکدیگر نگذارده بودند و در موقع سجده آرنج دست خود را باز نگه‌داشته و به زمین نگذارده بودند و در حال تشهد خواندن، انگشت‌های دست آن حضرت از یکدیگر باز بود. به این کیفیت، دو رکعت نماز خواندند و چون از تشهد فارغ شدند، فرمودند: ای حماد بن عیسی! این‌گونه نماز بخوان...».1


برچسب :
نوشته شده در يکشنبه 1395/7/11 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
اسرار نماز در کلام امیر مومنان علی علیه السلام
اسرار نماز در کلام امیر مومنان علی علیه السلام  
 

جابر ابن عبدالله انصارى گوید:

روزى به همراه مولاى متّقیان، امام على علیه السلام بودم، شخصى را دیدیم که مشغول نماز است، حضرت به او خطاب کرد و فرمود: آیا معنا و مفهوم نماز را مى‌دانى که چگونه و براى چه مى‌باشد؟

اظهار داشت: آیا براى نماز مفهومى غیر از عبادت هم هست؟

حضرت فرمود: آرى، به حقّ آن کسى که محمّد صلّى الله علیه و آله را به نبوّت مبعوث گردانید، نماز داراى تأویل و مفهومى است که تمام معناى عبودیّت در آن خواهد بود.

آن شخص عرض کرد: پس مرا تعلیم فرما.

امام فرمود: معنا و مفهوم اولین تکبیر آن است که خداوند، سبحان و منزّه است از این که داراى قیام و قعود باشد.

دومین تکبیر یعنى؛ خداوند موصوف به حرکت و سکون نمى‌باشد.


برچسب :
نوشته شده در پنج شنبه 1395/7/8 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
میانه‌روی در تربیت نمازگزار

امام صادق علیه السلام فرمود: «شخص مسلمانی که در همسایگی او مردی نصرانی بود، او را دعوت به اسلام و مزایای ایمان آوردن را برایش تشریح کرد. نصرانی ایمان آورد. سحرگاه، مرد مسلمان به درِ خانه نصرانی تازه‌مسلمان، رفت و در را کوبید. همسایه‌اش بیرون آمد. گفت: برخیز وضو بگیر تا با هم به مسجد برویم و نماز بخوانیم. آن مرد وضو گرفت؛ لباس‌هایش را پوشید و با او به مسجد رفت. قبل از نماز صبح، مرد مسلمان هرچه خواست، نماز خواند؛ او هم از رفیق خود پیروی کرد. نماز صبح را خواندند. پس از آن نشستند تا آفتاب سر زد. نصرانی خواست به منزلش برگردد که مسلمان گفت: کجا می‌روی؟ روز کوتاه است و تا نماز ظهر و عصر چندان فاصله‌ای نیست. او را نگه‌داشت تا نماز عصر را نیز خواند. خواست از جا حرکت کند که مرد مسلمان گفت: از روز چیزی نمانده، نزدیک غروب است و دوباره او را نگه‌داشت تا نماز مغرب را هم خواندند. بعد گفت: وقت نماز عشا نزدیک است. نماز دیگری مانده است. آن را هم بخوانیم، بعد خواهی رفت. پس از نماز عشا از یکدیگر جدا شدند. روز بعد هنگام سحر دوباره در خانه او رفت. به نصرانی تازه‌مسلمان شده گفت: حرکت کن تا برای نماز به مسجد برویم. مرد پاسخ داد: من فقیر و عیالمندم. برای دین، کسی را پیدا کن که از من، فارغ‌تر باشد. حضرت صادق علیه السلام فرمود: به این روش، او را در دین داخل کرد و با زیاده‌روی و تحمیل بی‌جا او را از دین بیرون کرد».1

پی نوشت:


برچسب :
نوشته شده در چهارشنبه 1395/7/7 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر

X