مفتی اعظم مصر می گوید:
یکی از مستشرقین مشهور که در قاهره بود، روزی از دانشگاه الازهر و دیگر
آثار باستانی بازدید کرد. به همراه او از چند مسجد دیدن کردیم. در یکی از
مساجد نماز جماعت برگزار بود. مسلمین در صفهای فشرده با ابهت و هیمنه خاصی
به طور هماهنگ تکبیر و سبحان اللّه می گفتند. یک لحظه دیدم حالت چهره
مستشرق تغییر کرد. اول فکر کردم، اتفاقی برایش افتاده است. پرسیدم مشکلی
پیش آمده؟ جواب داد: نه، هیبت و عظمت این نماز و عبادت، تمام تنم را مرتعش
کرد و از این همه هماهنگی و اتحاد، متعجّب هستم.1
به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم گفتند: فلان جوان که در نماز جماعت حاضر می شود، چشم چران است و به نامحرم نگاه می کند!
حضرت فرمودند:
او را به حال خود واگذارید که این نماز جماعت سبب ترک این عادت زشتش می شود.
بعد از مدتی همانطور که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم خبر داده بود آن جوان موفق به توبه از آن عادت زشت شد.1
امامخمینی قدس سرهمی فرمودند: در دوران رضا خان من از یکی از ائمّه جماعت
سئوال کردم که اگر یک وقت رضا خان لباسها را ممنوع کند و اجازه پوشیدن لباسروحانی به شما ندهد، چه کار می کنید؟ او گفت: ما توی منزل می نشینیم و
جایی نمی رویم. گفتم: من اگر پیشنماز بودم و رضا خان لباس را ممنوع می کرد،همان روز با لباس تغییر یافته به مسجد می آمدم و به اجتماع می رفتم، نبایداجتماع را رها کرد و از مردم دور بود.1
روزیکه سران کشورهای مسلمان برای قضیّه صلح ایران و عراق به خدمتشان آمده
بودند، وسط جلسه بود که اذان ظهر گفته شد، امام قدس سرهبلند شدند و فرمودندکه من می خواهم نماز بخوانم و چون مقیّد بودند هنگام نماز خود را با عطر واُدکلن خوشبو کنند. در همان جلسه اشاره کردند که اُدکلن من را بیاورید، پساز معطّر نمودن خود به نماز ایستادند و دیگران هم پشت سر ایشان نماز جماعتخواندند.1
ظهرروزی که شهید مصطفی خمینی، فرزند گرانقدر امام قدس سرهبه شهادت رسیده بود،منزل امام پر بود از کسانی که از دور و نزدیک برای عرض تسلیت به محضر
ایشان آمده بودند.
اذان ظهر که شد، امام برخاست، وضو گرفت و برای نماز جماعت به مسجد رفت،
غافلگیر شده بودم، فکر نمی کردم امام آن روز برای نماز جماعت به مسجد برود.فوراً یک نفر را فرستادم که خادم مسجد را از رفتن امام با خبر کند، امّا
گویا خادم مسجد در آنجا نبود و آن شخص سریع سجّاده ای را از همسایه ها برایامام فراهم می کند.
مردم شهر نجف وقتی فهمیدند امام به مسجد آمده، گروه گروه برای عرض تسلیت به مسجد وارد شدند.
مردم وقتی امام را می دیدند که به صلابت کوه ایستاد و گریه نمی کند، به شدّت تحت تأثیر قرار گرفته بودند و گریه می کردند.
امام با آرامش و وقار تمام نماز جماعت ظهر و عصر را خواند و پس از نماز، در مسجد روضه خوانی شروع شد.1
مرحومآیت اللّه العظمی سیّد ابوالحسن رفیعی که از حکما و مراجع تقلید بود،
مدّتی که در تهران بودند در مسجد جمعه تهران برای نماز مغرب و عشا اقامه
جماعت می نمودند.
آیت
اللّه رفیعی به طور منظّم به نماز جماعت نمی آمدند، امام خمینی رحمه الله
در آن وقت در تهران بود و در نماز جماعت آیت اللّه رفیعی شرکت می نمود. شبیآیت اللّه رفیعی دیر کرد. امام خمینی در میان جمعیّت برخاست و خطاب به
مردم چنین گفت:
ای
مردم! بیایید با هم به آقا بگوییم به طور منظّم و مرتّب، سر وقت تشریف
بیاورید، این گونه که ایشان می آیند، وقت بسیاری از مردم تضییع می گردد،
همه ما با هم به آقا اعتراض کنیم.
طولی نکشید که آیت اللّه رفیعی آمد، یک نفر به آقا گفت:
یک سیّد جوانی می گفت: به آقا بگوییم مرتّب بیایند، تقریباً به بی نظمی شما در آمدن، اعتراض داشت!
آیت اللّه رفیعی فرمود: آن سیّد کی بود؟
در آن وقت امام خمینی رحمه الله در یک طرف در چند قدمی مشغول نماز بودند،
آن شخص امام را نشان داد همین که چشم آقای رفیعی به امام افتاد، فرمود:
ایشان حاج آقا روح اللّه هستند، مرد بسیار فاضل و وارسته و بسیار با تقوا ومنظّم می باشند، اگر یک وقت دیر آمدم، ایشان را جلو ببرید تا به جای من
نماز بخواند، حق با ایشان است.1
بعداز آنکه حضرت عیسی علیه السلام به یاران حضرت مهدی علیه السلاممی پیوندد
حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف به آن حضرت می گوید جلو بایست و با
مردم نماز بخوان ولی حضرت عیسی می گوید: نماز برای تو اقامه شده لذا پشت سرحضرت ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف می ایستد و نماز می خواند و با اوبیعت می کند.1
پیامبراسلام صلی الله علیه و آله وسلم در آخرین روزهای حیات خویش، در بستر
بیماری بود که ناگهان صدای اذان بلال در گوشها طنین انداخت، پیامبر صلی
الله علیه و آله وسلمبا شنیدن اذان با چهره ای شاداب از بستر بیرون آمد،
وضو گرفت. دستی بر دوش حضرت علی علیه السلام و دستی دیگر بر دوش فضل بن
عباس گذاشت. به سختی به مسجد رفت و نماز صبح را با مردم برگزار کرد. از همهمسلمانان حاضر در مسجد حلالیّت طلبید و در حالی به سوی خانه بازگشت، که
حضرت علی علیه السلام و فضل زیر بغل آن حضرت را گرفته بودند.1
ابن حجر در « الاصابه » در ترجمه « عفیف کندی » و بسیاری از دانشمندان تاریخ، داستان ذیل را نقل می کنند که او گفت:
در روزگار جاهلیت وارد « مکه » شدم و میزبانم « عباس بن عبدالمطلب » بود، وما دو نفر در اطراف « کعبه » بودیم ناگهان دیدم مردی آمد، در برابر « کعبه» ایستاد و سپس پسری را دیدم که آمد در طرف راست او ایستاد، چیزی نگذشت
زنی را دیدم که آمد در پشت سر آنها قرار گرفت، و من مشاهده کردم که این دو
نفر به پیروی از آن مرد، رکوع و سجود می نمودند. این منظره بی سابقه حسّ
کنجکاوی مرا تحریک کرد که جریان را از عبّاس بپرسم.
او گفت:
آن مرد محمّد بن عبداللّه است، و آن پسر، برادرزاده او، و زنی که پشت آنهااست، همسر محمّد است. سپس گفت: برادرزاده ام می گوید: که روزی فرا خواهد
رسید که خزانه های « کسری » و « قیصر » را در اختیار خواهد داشت. ولی به
خدا سوگند روی زمین کسی پیرو آیین او نیست جز همین سه نفر.1
درمیان مؤمنان و کسانی که به زبان، اسلام را پذیرفته اند افرادی وجود دارند
که چندان در عمل، اعتقاد به لوازم ایمان خود ندارند، برپایی نماز جماعت و
عمومیت فرهنگِ شرکت در آن، این گروه را وا می دارد که نماز خود را همراه باجمع به جا آورند و اگر در اصل نماز، یا در به جا آوردن آن در اول اوقات
سست و بی اراده هستند، زمینه این توفیق در میان جمع بر ایشان فراهم گردد.1