موضوعات مطالب
آرشيو مطالب
صفحه ها
آمار و امكانات
درباره وبلاگ

هرچند تاكنون درباره نماز ، پایگاه ها و صفحات مجازی ارزشمندي نشر يافته است، ولي در رسانه سعی داشته ایم با نگاه نو ، تدوين و دسته بندي مناسب جوانان و نوجوانان را به این مسیر رهنمون باشیم. اين مجموعه شامل بخش ها و موضوعات مختلفي شامل : جايگاه والاي نماز در ميان عبادت ها ،آثار و برکات نماز بر روي فرد و جامعه و نقش نماز در زندگي و روش هاي آن معلوم مي گردد. و دراین راستا راهكارهاي جذب كودك و نوجوان به نماز مانند: تشويق و تحسين، كردار نه گفتار، اخلاق خوش و اُنس با كودك و نوجوان، ميانه روي و... با بیان حکایات ، احادیث ، الگوها و... آورده شده است. باشد که این مجموعه ما و فرزندانمان را در مسیر برپا كنندگان نماز یاری گر باشد.
سایر امکانات
پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله : اگر بنده ارزش ماه رمضان را بداند، آرزو مى كند كه سراسر سال، رمضان باشد
موقع نماز

موقع نماز میشه ...
دستور ، محافظت از یاران امام موقع خوندن نمازه ...
و دستور امام زمان(ع) واجب تر از نماز اول وقته ... (به قول آهنگ برنامه ماه عسل ، "گاهی پرستیدن عبادت نیست ، با اینکه سر رو مهر میذاری ، گاهی برای دیدن عشقت ، باید سر از رو مهر برداری ..." )
موقع اقامه نماز تیرها یکی بعد از دیگری به پیکر سعید ابن عبدالله حنفی میشینه و دیگه رمقی به پیکرش نمونده
آخرین لحظات نماز با این که کلی تیر خورده شمشیرش رو تو زمین فرو میکنه و از اون کمک میگیره تا رو زمین نیوفته ......
امام(ع) سلام نماز رو که میده ، سعید هم آخرین رمقش رو از دست میده و امام(ع) اون رو تو آغوش میگیره
توی آخرین لحظه جمله ای به امام میگه که آدم رو دیوانه میکنه ...
سعید با چشمان نیمه باز از امام میپرسه : "ازم راضی بودین؟!"
و امام(ع) با چشمانی اشکبار وعده همنشینی با خودش رو تو بهشت به سعید میده و سعید با شیرین ترین وعده دنیا چشمانش رو میبنده
و شاعر عزیز "سید علیرضا شفیعی" چقدر زیبا این لحظات رو از زبان سعید به تصویر میکشه:
پیکرم چشم انتظار تیزی شمشیرهاست
در رکابت جان سپردن افتخار شیرهاست
بر زبان عشق بوده در شب قدر این سخن
پیش چشم یار مردن بهترین تقدیرهاست
پیش از این تیر نگاهت برده جان را از تنم
پس چه باک از اینکه حالا قبله گاه تیرهاست
من سپر بودم برای لحظه ی معراج تو
این نماز آخر من در خور تکبیرهاست
پیکر خونین..تبسم..دامن تو..اشک من...
چشم دنیا تا ابد مبهوت این تصویرهاست ...
------------------------------------------------------------------------
راستی ....
ما داریم مانع تیر خوردن امام(عج) میشیم یا با گناهامون تیرها رو روانه امام(عج) میکنیم؟
خدا شهادت تو رکاب امام زمان(عج) رو نصیب هممون کنه ان شاالله که " پیش چشم یار مردن بهترین تقدیرهاست" ...


برچسب :
نوشته شده در شنبه 1396/1/12 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
یک حکایت از نماز

 در یکی از جنگ‌ها که پیامبر همراه لشکر بودند، در شبی که پاسبانی لشکر اسلام بر عهده‌ی عباد بن بُشر و عمّار یاسر بود، نصف اول شب نصیبِ،‌عباد گردید و نصف دوم نصیب عمار، پس عمار خوابید و تنها بُشر بیدار بود و مشغول نماز گردید در آن حال یکی از کفار به قصد شبیخون زدن به لشکر اسلام برآمد به خیال اینکه پاسبانی نیست و همه خوابند از دور عباد را دید ایستاده و تشخیص نمی‌داد که انسانست یا حیوان یا درخت برای اینکه از طرف او نیز مطمئن شود تیری به سویش انداخت تیر بر پیکر عباد نشست و
او اَبداً اعتنایی نکرد، تیر دیگری به او زد و او را سخت مجروح و خونین نمود باز
حرکت نکرد تیر سوم زد پس نماز را کوتاه نمود و تمام کرد و عمار را بیدار نمود عمار دید سه تیر بر بدن عباد نشسته و او را غرق در خون کرده گفت: چرا در تیر اول مرا بیدار نکردی عباد گفت: مشغول خواندن سوره‌ی کهف در نماز بودم و میل نداشتم آن را ناتمام بگذارم و اگر نمی‌ترسیدم که دشمن بر سرم برسد و صدمه‌ای به پیغمبر برساند و کوتاهی در این نگهبانی که به من واگذار شده کرده باشم هرگز نماز را کوتاه نمی‌کردم اگر چه جانم را از دست می‌دادم


برچسب :
نوشته شده در پنج شنبه 1396/1/10 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
شهید شیرودی و نماز

داستانهایی از نماز شهدا



همه از اتوبوسها پیاه شدند. از تمام کشورها آمده بودند؛ آلمان، ژاپن، فرانسه، آمریکا و … آنها خبرنگار بودند. به ایران دعوت شده بودند تا از پیروزیهای رزمندگان اسلام خبر تهیه کنند.
آنها مشغول جابه جایی بودند که خبری همه‌شان را به هیجان آورد.
- آقایان خبرنگاران توجه کنند! امروز، بعد از دیدار از چند جبهه مصاحبه‌ای هم با خلبان، علی اکبر شیرودی خواهید داشت.
همة‌ خبرنگاران می‌دانستند او کیست. نام و آوازة او به گوششان رسیده بود.
وقتی همه می‌خواستند به دیدار خلبان شیرودی بروند، هر کدام از خبرنگارها شروع کردند به نقل آن چیزهایی که از او می دانستند.
یکی می گفت: تا به حال، هلی کوپترش چهل بار مورد هدف قرار گرفته و او از همة آنها جان سالم به در برده است …»
دیگری می‌گفت : تا قبل از جنگ ایران و عراق، رکورد پروازهای عملیاتی در دست خلبانان آمریکایی بود که در جنگ ویتنام شرکت داشتند. ، ولی می‌گویند حالا او در دنیا رکورد دار است و کسی به اندازة او در پروازهای جنگی شرکت نداشته است…»
دیگری می‌گفت : «‌یک تنه با دو لشکر عراقی که در روزهای اول جنگ وارد کشورمان شده بودند، جنگیده و در یکی از جبهه‌های جنگ، از یک صبح تا شب، ۴۲ تا تک عراقی را به آتش کشیده …»
خلبان شیرودی در کنار هلیکوپتر جنگی‌اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سؤال می‌کردند. خبرنگاری که از ژاپن آمده بود پرسید:
«‌شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟»
شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت:
«‌ما برای خاک نمی‌جنگیم، تا هر زمان که اسلام در خطر باشد، … و ما دست در دست مظلومان این کرة خاکی، به جنگ همه نامردها و ظالمین می‌رویم.»
این را گفت و به راه افتاد.
خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهای پیراهنش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف، از هم پرسیدند: «‌کجا ! خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده.»
خلبان شیرودی همان طور که می‌رفت برگشت و لبخندی زد و بلند گفت:
« نماز !‌دارند اذان می‌گویند…»
هلیکوپتر نام علی اکبر را در یادها زنده می‌کند.تمام کوههای کردستان علی‌اکبر را به یاد دارند. از همان روزهای اول درگیری او پا به این سرزمین گذاشت.
خودش می‌گفت‌ :
«‌تا حالا چهل بار هلیکوپترم را زده‌اند و ۲۰ هزار مأموریت مختلف انجام داده‌ام، » علی‌اکبر شیرودی در اردیبهشت ۱۳۶۰ در یک روز غمگین پا به آسمانها گذاشت و دیگر برنگشت.


یادى از شهید نواب صفوى ، از زبان علاّمه محمّد تقى جعفرى:

 
هر دو جوان بودیم و هر دو به نوعى تهجّد و شب زنده دارى و زیارت را دوست داشتیم . در حوزه نجف در خدمت مرحوم آیة ا… شیخ طالقانى (۱۲۸۰ – ۱۳۶۴ ه‍ .ق ) تلمذّ مى کردیم و از علاّمه شیخ عبدالحسین امینى ((صاحب الغدیر)) (۱۳۲۰ – ۱۳۹۰ ه‍ .ق ) درس ایمان و ولایت مى آموختیم . روزى پیشنهاد کرد پیاده از نجف به کربلا براى زیارت سومین پیشواى تشیع با هم حرکت کنیم . موافقت کردم و بعد از ظهر یکى از روزهاى پاییزى به راه افتادیم . هوا تقریباً تاریک شده بود که ما در راه نجف کربلا قرار گرفتیم و هنوز بیش از چند کیلومتر از شهر دور نشده بودیم که مردى تنومند از اعراب بیابان نشین در جلومان سبز شد و با صداى خشن فرمان ایستادن داد. در نور مهتاب خنجر آذین شده اى که مرد عرب بر کمر داشت را دیدم و یکّه خوردم ، امّا سیّد آرام ایستاد. مرد عرب با خشونت گفت : هر چه دینار دارید از جیب هایتان بیرون آورده و تحویل دهید. من ترسیده بودم و مى خواستم آنچه دارم تحویل دهم که ، یک مرتبه متوجه شدم شهید نواب صفوى با چالاکى خنجر مرد عرب را از کمرش بیرون کشیده و برق آن را جلو چشمان مرد تنومند عرب نگه داشته و با قدرت نوک خنجر را نزدیک گلویش قرار داده و مى گوید: با خدا باش و از خدا بترس و دست از زشتیها بشوى . من از سرعت و شجاعت سیّد حیرت زده و مات به هر دوى آنها نگاه مى کردم که مرد عرب ما را به چادرش جهت استراحت دعوت کرد. نواب صفوى فوراً پذیرفت ، براى من تعجب آور بود به سیّد گفتم : چگونه دعوت کسى را مى پذیرى که تا چند لحظه پیش مى خواست لخت مان کند. سیّد گفت : اینها عرب هستند و به میهمان ارج مى نهند و محال است خطرى متوجه ما باشد. آن شب من و نوّاب به چادر عرب رفتیم و سیّد تا صبح آرام خوابید، و من تا صبح بیدار بودم و همه اش مى ترسیدم که مرد عرب هر دوى ما را نابود کند. سیّد نیمه شب براى نماز برخواست و با آوائى ملکوتى با خداى خویش به راز و نیاز پرداخت ، و فرداى آنروز با هم عازم کربلا شدیم … این خاطره در طول پنجاه سال همیشه نوازشگر من بوده است.


برچسب :
نوشته شده در يکشنبه 1395/12/22 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
نماز باران آیت‌الله خوانساری

«در سال 1362 ه‍ .ق، کشور ایران در اشغال نیروهای متفقین بود؛ گروهی از سربازهای انگلیسی و امریکایی در محله خاک‌فرج قم اقامت داشتند؛ چون مدتی باران نیامده بود و مردم در سختی و تنگنای بی‌آبی قرار گرفته، آینده وخیمی را پیش‌بینی می‌کردند. بنا به درخواست مردم قرار شد آیت‌الله سید محمدتقی خوانساری نماز استسقاء (طلب باران) بخوانند تا خداوند باران رحمت خود را بر آنها نازل کند. آن مرحوم با نزدیک به بیست هزار نفر جمعیت شهر قم از روحانی و دیگر طبقه‌های مختلف در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان با زبان روزه به سمت مصلی، واقع در خاک‌فرج (نزدیک محل استقرار سربازان متفقین) حرکت می‌کنند. در این هنگام، چند نفر از کارمندهای ایرانی که بهایی بودند و در پادگان متفقین نفوذ داشتند، با استفاده از فرصت، به افسرهای متفقین گوشزد می‌کنند که اکنون اهل شهر برای غارت و بیرون ‌راندن شما حرکت کرده‌اند. افسرها به سربازها آماده‌باش می‌دهند و درحالی‌که لوله توپ‌ها را به طرف جمعیت و مسلسل‌ها را به دست گرفته بودند، برابر جمعیت می‌ایستند، ولی برخلاف انتظار می‌بینند مردم با نظم کامل در مصلی به نماز ایستادند. آیت‌الله خوانساری دو روز پی‌درپی به نماز استسقاء می‌روند. روز دوم با آنکه هیچ‌گونه نشانه‌ای از نزول باران نبوده و حتی عده‌ای از متفقین و بهایی‌های ایرانی به تمسخر پرداخته بودند، ناگهان بعد از نماز، توده‌های ابر در آسمان پیدا و متراکم می‌شود و هنوز جمعیت به منزل‌های خود نرسیده بودند که باران شدیدی می‌بارد و سیل خروشان در رودخانه جاری می‌گردد و بلافاصله خبر آن از سوی خبرنگارهای خارجی و سربازهای متفقین به خارج مخابره و در رادیو و جراید آنها منتشر می‌شود و بهایی‌های منافق، شبانه پا به فرار می‌گذارند».1



برچسب :
نوشته شده در چهارشنبه 1395/12/18 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
خاطره سبز آسمان

«مشاهده بی‌آبی زمین و بی‌ابری پیوسته آسمان، سید امین را در اندوه فرو برد. او که همه چیز را از خداوند می‌دانست، مردم را به تلاش در جهت عنایت‌های ویژه پروردگار فراخواند. به روزه در روزهای چهارشنبه، پنج‌شنبه و جمعه دعوت کرد. روز سوم فرمان داد پابرهنه درحالی‌که دامن لباس‌هایشان را فروچیده‌اند، با خضوع و توبه به سوی صحرا حرکت کنند؛ در جایگاهی از دشت تشنه و خشک که از جای‌جای آن غم و غصه می‌بارید. مردم روستاهای مجاور نیز گرد آمده بودند. گستره چشم‌گیری از صحرای قحطی‌زده را مردم مسلمان پر کردند. در آن دشت دردآلود که پاییز بی‌پایانش را به رخ می‌کشید، سید امین دعا و نیایشی فروتنانه در برابر حق آغاز کرد. در پی آن با خواندن نماز باران، مردم را به بازگشت به سوی خداوند فراخواند و همراه آنان تا پایان روز به دعا، نیایش و گریه پرداخت. هم‌زمان با اذان مغرب همه افطار کردند، نماز مغرب و عشا به جای آوردند و به سوی خانه‌هایشان روان شدند، ولی هنوز به خانه نرسیده بودند که ابرهای تیره، آسمان صاف را فراگرفت و باران، سراسر شب، زمین‌های تشنه جبل عامل را سیراب کرد. البته این تنها نماز باران سید نبود. چند سال پس از آن نیز دیگر بار آسمان از بارش دریغ ورزید و مردم در نگرانی فرو رفتند. فقیه شقراء بار دیگر نماز باران گزارد و در پی آن، درهای رحمت پروردگار گشوده شد و زمین از بارشی شیرین سیراب شد».1



برچسب :
نوشته شده در سه شنبه 1395/12/17 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
نماز باران حضرت رضا علیه السلام

«در یکی از سال‌های ولایت‌عهدی علی بن موسی الرضا علیه السلام ، خراسان را خشک‌سالی فراگرفت و مدتی باران نبارید؛ به‌طوری‌که مردم، هراسان و وحشت‌زده بودند. برخی هم از این جریان سوءاستفاده کرده، بی‌ادبانه آن را به بدشگونی قدوم و ولایت‌عهدی آن حضرت تعبیر می‌کردند. مأمون از حضرت رضا علیه السلام درخواست کرد که نماز استسقاء (طلب باران) بخوانند و از خداوند طلب رحمت کنند. حضرت رضا علیه السلام پذیرفتند و دستور دادند که مردم سه روز روزه بگیرند؛ روز سوم که روز دوشنبه بود، با جمعیت انبوهی به بیابان رفتند و هنگامی‌که بر منبر قرار گرفتند، دست به دعا برداشتند و عرض کردند: بار پروردگارا! تو حق ما اهل بیت را بر مردم بزرگ شمردی و همان‌طور که دستور داده‌ای، آنها به ما توسل جسته، امیدوار فضل و رحمت توأند و چشم به احسان و نعمت تو دارند. پروردگارا! باران رحمت و باران سودمند و فراگیر نازل بگردان و در این عنایت تأخیر مفرما. تنها به آنها فرصت ده که به خانه‌های خود بازگردند. آسمان دگرگون شد. قطعه‌های ابر به هم برآمد. صدای غرش رعد و برق برخاست. باران بسیاری بارید و همه جا را سیراب کرد».1



برچسب :
نوشته شده در دوشنبه 1395/12/16 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
نماز باران

هنگامی‌که رحمت الهی (باران) قطع و چشمه‌ها و قنات‌ها خشک شود و کمبود آب پدید آید، برای نزول رحمت الهی و آمدن باران، نماز می‌خوانند که نام این نماز، استسقاء یا نماز باران است. این نیز یک درس توحیدی و توجه دادن به قدرت و رحمت الهی است؛ زیرا در همه احوال از جمله در خشک‌سالی، قحطی و بی‌آبی از دست هیچ‌کس کاری برنمی‌آید. تنها خداست که می‌تواند با فرستادن ابرهای باران‌زا رحمت خویش را بر سر مردم بگسترد. خداوند می‌فرماید: «قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاء مَّعِینٍ؛ بگو به من خبر دهید اگر آب [آشامیدنی] شما [بر زمین] فرو رود چه کسی آب روان برایتان خواهد آورد؟» (ملک: ‌30) بی‌آبی یک منطقه و نیامدن باران، گاهی به سبب گناه‌هایی است که مردم جامعه انجام می‌دهند. پس توجه به خدا، گریه، التماس، توبه و تضرع سبب می‌شود خداوند عنایت کند و کم‌آبی را برطرف کند. حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله در علت نیامدن باران می‌فرماید: «هنگامی که خداوند بر امتی غضب کند و عذاب بر آنان فرستد، نرخ‌ها گران می‌شود؛ عمرها کوتاه می‌گردد؛ تاجرها سود نمی‌برند؛ درخت‌ها میوه نمی‌دهند؛ نهرها پرآب نمی‌شوند؛ باران از مردم قطع می‌شود و انسان‌های بد بر آنان تسلط می‌یابند.»1 در حدیث دیگری امام صادق علیه السلام فرمود: «هرگاه زمام‌دارها و حاکم‌ها در دادرسی ستم کنند، باران از آسمان قطع می‌شود.»2 نماز باران در زمان انبیای گذشته هم بوده است؛ البته این نماز به این دلیل حساسیت دارد که اگر خداوند دعاها را مستجاب نکند و باران نفرستد، باعث شرمندگی نمازگزاران می‌شود، چون می‌پندارند خدا به آنان توجه نکرده است. به این دلیل، اقدام به این نماز، جرئت و ایثاری به اندازه مایه گذاشتن از آبرو می‌طلبد.



برچسب :
نوشته شده در يکشنبه 1395/12/15 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
خورشد گرفتگی در روز مرگ ابراهیم

«ابراهیم یکی از پسرهای پیامبر بود که مادرش، ماریه قبطیه نام داشت. او در سال هشتم هجری در مدینه متولد شد و در سال دهم، درحالی‌که یک سال و شش ماه عمر کرده بود، از دنیا رفت. هنگامی که ابراهیم از دنیا رفت، به صورت تصادفی، در آن روز، خورشید گرفت. مردم گفتند: گرفتن خورشید به دلیل مرگ ابراهیم است. پیامبر به منبر رفتند و فرموند: ای مردم! خورشید و ماه دو نشانه الهی هستند که به فرمان خدا سیر می‌کنند و به دستور او گاهی گرفته می‌شوند. کسوف خورشید ربطی به مرگ ابراهیم ندارد. هرگاه یکی از آنها گرفته شد، نماز آیات بخوانید. سپس از منبر فرود آمدند و بدن ابراهیم را غسل دادند؛ حنوط و کفن کردند و آن‌گاه جنازه او را برداشتند و به قبرستان بقیع بردند و وی را به خاک سپردند. مردم گفتند: پیامبر بر اثر ناراحتی و بی‌تابی، نماز میت را فراموش کردند. آن حضرت رو به طرف حاضرها ایستادند و فرمودند: ای مردم! اکنون جبرئیل نزد من آمد و سخن شما در غیاب من را، به من خبر داد. شما می‌پندارید من نماز بر جنازه ابراهیم را به دلیل غم و اندوه و بی‌تابی فراموش کرده‌ام؛ ولی گمان نادرست کردید؛ زیرا خداوند به من امر کرد که بر جنازه شخصی که نماز می‌خواند، نماز بخوانم».1



برچسب :
نوشته شده در شنبه 1395/12/14 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
نماز عید امام رضا علیه السلام

نماز عید امام رضا علیه السلام 1

«چون نزدیک عید شد، مأمون خدمت آن حضرت فرستاد که باید سوار شوید، به مصلی بروید، نماز عید بگزارید و خطبه بخوانید. حضرت پیغام فرستادند که می‌دانی من قبول ولایت‌عهدی کردم به شرط آنکه در این کارها مداخله نکنم. از نماز عید خواندن با مردم مرا عفو کنید. مأمون پیغام داد که من می‌خواهم در این کار دل‌های مردم مطمئن شود به اینکه تو ولی‌عهد من هستی و فضل تو را بشناسند. حضرت قبول نکرد. پیوسته رسول میان آن حضرت و مأمون رفت‌وآمد می‌کرد تا اینکه اصرار مأمون در این کار بسیار شد. ناچار حضرت پیغام فرستادند که اگر مرا عفو کنی، برای من بهتر است و اگر عفو نمی‌کنی، من به نماز می‌روم، ولی به همان روش که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه السلام می‌رفتند. مأمون گفت: برو به نماز به هر روش که خواسته باشی. پس سرهنگ‌ها و درباری‌ها و مردم را امر کرد که اول صبح بر در خانه حضرت امام رضا علیه السلام حاضر شوند. چون روز عید شد، مردم در راه‌ها و بام‌ها جمع شدند؛ زن‌ها و کودک‌ها اجتماع کردند و در انتظار بیرون آمدن آن جناب نشستند؛ همه سرهنگ‌ها و لشکر بر در منزل آن حضرت حاضر شدند؛ درحالی‌که بر ستوران خود سوار بودند، ایستادند تا آفتاب طلوع کرد. پس حضرت غسل کردند؛ جامه‌های خود را پوشیدند و عمامه سفیدی از پنبه بافته بر سر بستند. یک طرف آن را در میان سینه خود و طرف دیگرش را در بین دو کتف خود افکندند و قدری هم بوی خوش به کار بردند و عصایی بر دست گرفتند و به موالی خود فرمودند که شما نیز آنچه را، که من کردم، انجام دهید. پس ایشان در پیش روی آن حضرت بیرون آمدند و آن حضرت با پای برهنه حرکت فرمودند و جامه را بالا زدند. پس کمی رفتند. آن‌گاه سر به سوی آسمان کردند و تکبیر عید گفتند و موالی‌ها نیز با آن حضرت تکبیر گفتند. پس تا درِ منزل سرهنگ‌ها و لشکرها رفتند. آنها که آن حضرت را به این شکل دیدند، تمامی مال‌های خود را بر زمین افکندند و به کمال خفت و سختی، کفش‌های خود را از پا بیرون می‌آوردند و از همه بهتر حال آن کسی بود که با خود کاردی داشت، شرایه کفش خود را برید و پای خود را بیرون آورد و پابرهنه شد. حضرت امام رضا علیه السلام بر در منزل تکبیر گفتند و مردم نیز با آن حضرت تکبیر گفتند. چنان به خیال می‌آمد که آسمان و دیوارها با آن حضرت تکبیر می‌گویند؛ مردم گریستن را شروع کردند و از شنیدن تکبیر آن حضرت ضجه کشیدند؛ به اندازه‌ای که شهر مرو از صدای گریه و شیون به لرزه درآمد. این خبر به مأمون رسید. ترسید که اگر آن حضرت با این کیفیت به مصلی برسد، مبادا مردم عاشق و شیفته او بشوند، نگذاشت آن حضرت برود، بلکه خدمت آن حضرت فرستاد که ما شما را به زحمت و رنج درآوردیم. برگردید، خود را به مشقت نیفکنید. آن کس که هر سال نماز می‌خواند، همان بخواند. حضرت کفش خود را پوشیدند، سوار شدند و برگشتند و امر مردم در آن روز گوناگون شد و امر نمازشان به سبب این کار منتظم نشد».2



برچسب :
نوشته شده در جمعه 1395/12/13 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
نماز میت پیامبر برای پیرزن

«پیرزن فقیر و بینوایی مسجدی را که حضرت محمد صلی الله علیه و آله در آنجا نماز می‌خواندند، جارو می‌کشید. این پیرزن بیشتر در یکی از گوشه‌های محوطه مسجد می‌خوابید و خوراک او را کسانی که برای نماز جماعت می‌آمدند، تهیه می‌کردند. روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد مسجد شدند؛ ولی زن جاروکش را ندیدند. پرسیدند: کجا رفته است؟ جواب دادند: این زن شب گذشته مرده است و او را دفن کرده‌اند. تصور نمی‌کردیم که این زن ارزش آن را داشته باشد که خبر مرگش را به شما بدهیم. پیامبر از شنیدن این خبر ناراحت شدند و آنها را توبیخ کردند. سپس از آنها خواستند تا او را به مکان قبر زن ببرند. آنها حضرت را راهنمایی کردند. ایشان همراه جمعیت آمدند و با همه همراه‌ها رو به قبر زن ایستاده، برای آمرزش این پیرزن نماز میت خواندند».1



برچسب :
نوشته شده در پنج شنبه 1395/12/12 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر

X