ناراحتی امام خمینی به خاطر نماز
جناب حجه الاسلام و المسلمین مهدی امام جمارانی نقل می کند:
آن روز که بیمارستان منتقل شدند ، سفارش فرمودند ، ساعت اقامه نماز ظهر و عصر را به ایشان اطلاع دهند و در مراحل اول ، نمازشان را خواندند و بعد به صرف غذا پرداختند. یکی از روزها یک دفعه متوجه شدند که سینی حامل غذا وارد اتاق شد. ایشان پرسیدند:((مگر وقت اقامه نماز فرارسیده؟)) حاضران در جوابشان گفتند:((بله، وقت نماز رسیده است)). امام با نهیبی به حاضران رو کردند و فرمودند:((پس چرا مرا بیدار نکردید؟)) که در جواب گفته بودند:((به دلیل وضع خاص شما نخواستیم بیدارتان کنیم)). و باز ایشان با ناراحتی گفتند:((چرا با من این شکل برخورد می کنید؟ غذا را پس ببرید تا من نماز را اقامه سازم)).
لباس نماز
استاد شهید مطهری اهمیت فوق العاده ای برای نماز قائل بودند، ایشان هرگز با لباس خانه نماز نمی خواندند خصوصاً نماز صبح را. ما که از رختخواب بیرون می آییم با همان لباس زیر نماز صبح را می خوانیم ، اما ایشان به هنگام نماز لباس پوشیده ، عمامه بر سر می گذاشتند و خودشان را برای نماز آراسته می کردند شاید این کار بدین سبب بود که می خواستند از همان آغاز که لباس می پوشیدند ، آمادگی روحی پیدا کنند ، یعنی می خواهم کاری انجام دهم که سرسری نیست، این حالت آمادگی قبل از نماز مسلماً تاثیر روحی بسزایی دارد.
راز نماز
با شهید بزرگوارآیه الله دستغیب برای حج عمره هم سفر بودیم. هواپیما از تهران به طرف بیروت پرواز کرد تا از آنجا عازم جدّه شویم. در فرودگاه بیروت چند ساعتی معطل شدیم.اذان مغرب بود که هواپیما آماده پرواز شد.
شهید دستغیب خیلی سعی می کرد نماز مغرب و عشاء را اول وقت بخواند ، اما درهای هواپیما بسته بود و نمی شد کاری کرد. ایشان چند بارخواستند پیاده شوند که مانع شدند. تاخیر هواپیما به حدی انجامید که اگر به جدّه می رسیدیم ، نماز قضا می شد.
شهید دستغیب از این که نمی توانست به نمازش برسد، خیلی ناراحت بود.ما نیز تشویش داشتیم. ولی ایشان خیلی نگران فوت نماز بود.موتور هواپیما که روشن بود ، یک دفعه با نقص فنی رو به رو شد. خدمه هواپیما ناگهان در هواپیما را باز کردند، تا نقص هواپیما برطرف شود.همه پیاده شدیم.شهید دستغیب از این که به نمازش می رسید، خیلی خوشحال بود.ما هم خوشحال بودیم.خدمه می گفتند:شاید چند ساعت طول بکشد تا هواپیما آماده پرواز بشود. نماز را که خواندیم، خبر دادند که هواپیما آماده پرواز است، سوار شوید.من هنوز در حیرت این راز بودم که میان نماز شهید و نقص هواپیما چه سری نهفته است.
شیوه بیدار کردن برای نماز
حجه الاسلام امام جمارانی نقل می کردند:
یک نفر از کمونیست ها برایم می گفت که : (( من از میان شما اهل علم ، تنها به یک نفر ارادت فوق العاده ای دارم و آن شخص آقای دستغیب شیرازی است)).
پرسیدم: ((شما را با ایشان چه کار بود؟ چگونه به ایشان ارادت پیدا کردید؟))
گفت :(( در زندان انفرادی روی سکوی مخصوص استراحت زندان خوابیده بودم. نیمه های شب بود.ناگهان درب زندان باز شد.پیرمردی کوتاه قد و لاغر اندامی را وارد کردند. من سر را بالا کرده بودم. تا دیدم یک نفر عمامه به سر وارد شد ، سرم را زیر لحاف برده و دوباره خوابیدم.
نزدیکی های آفتاب بود. حس کردم دستی به آرامی مرا نوازش می دهد. چشم باز کردم. آن سیّد پیرمرد سلام کرد و با زبانی خوش گفت: (( آقای عزیز! نمازتان ممکن است قضا شود)).
من با تندی و پرخاش گفتم: (( من یک کمونیست هستم و نماز نمی خوانم)).
آن بزرگوار فرمود:((پس خیلی ببخشی ، من معذرت می خواهم که شما را بد خواب کردم . مرا عف کنید)).
من دوباره خوابیدم.پس از بیدار شدن ، مجدداً آن بزرگوار از من سخت معذرت خواست؛ به نحوی که من از تندی کردن پشیمان شده و گفتم:((آقا مانعی ندارد.حالا چون شما مسن هستید، روی سکو بیایید و من پایین می روم)).
ایشان نپذیرفت و گفت:((نه شما سابقه دار هستید. خیلی پیش از من زندانی شده اید و زحمت بیشتری متحمل گردیده اید، حق شما است که آن جا بمانید!))
هرچه اصرار کردم ، نپذیرفت و روی زمین ماند!)).
نماز در مسجد متروکه
عده ای علاقمند بودند که لااقل فریضه خود را با مرحوم حاج شیخ عباس قمی به جا آورند و به همین اندازه از فیض وجودش بهره مند شده باشند.
یکی از عادات این مرد شریف این بود که اغلب اوقات فریضه خویش را در مساجد متروکه به جا می آورد.اتفاقاً به محض اطلاع مردم روز به روز بر کثرت جمعیت افزوده می شد تا حدی که آن مسجد مورد علاقه مردم و به دست عده ای برومند تعمیر می گردید، پس از انجام مقصدش دیگر به نماز در آن مسجد حاضر نمی شد و یک مسجد متروکه و مخروبه دیگر را انتخاب می کرد و بدون اطلاع مردم چند نوبت اداء فریضه را در آنجا ادامه می داد. پس از چند روز مردم مطلع شده و از راههای بسیار دور برای درک نماز با ایشان به آن مسجد می شتافتند و به این سبب مساجد مخروبه معمور می شد.
وهر زمان جمعیت کثیری در نماز خود مشاهده می کرد و یا به واسطه کثرت جمعیت ، مکبری تکبیر می گفت. پس از آن روز ، دیگر به نماز حاضر نمی شد و پیوسته مراقب احوالات خود بود و شب و روز به وظایف خود اشتغال داشت و اهم شغل او تالیف بود از درک فیض منبر و مواعظ و نصایح ایشان عموم طبقات استفاده می بردند.
آرزوی نماز
از جمله داستانهای شنیدنی از کرامات بحرالعلوم این است که روزی خواهر او در بستر بیماری بود و از بیماری خود به سید شکایت می کرد و از دنیا رفتن خود را به سید بازگو می نمود، بحرالعلوم فرمود: نگران نباش، تو سلامتی خود را باز می یابی و به آرزویی می رسی که من نخواهم رسید، من آرزو می کنم که شیخ حسین نجف(که در زهد و تقوا مرتبه بالایی دارد) بر من نماز بخواند ، ولی او نماز نمی گزارد.ولی ای خواهر ، او برشما نماز خواهد خواند.نقل کرده اند که جریان همین طور شد و بعد از درگذشت بحرالعلوم،شیخ حسین نجف در بستر پیری و بیماری افتاده بود که خبر درگذشت خواهر بحرالعلوم را به او رساندند، آن شیخ که به شدت تب کرده بود از بستر بلند شد و مثل حال صحت رفت و بر او نماز خواند، و بعد برگشت به منزل باز همان تب شدید بر او عارض شد.
حل مشکلات به وسیله نماز
درباره ملاصدرا گفته اند: هنگامی ایشان در روستای ((کهک قم))زندگی می کرد، چون مشکلی علمی برایش پیش می آمد ، به زیارت حضرت معصومه(س) می رفت و با زیارت و خواندن نماز ، مشکلش حل می شد.
وصیتنامه حاوی جملاتی است که موصی نسبت به انجام آنها دغدغه دارد، به همین خاطر نشأت گرفته از افکار وی است و هرقدر که افکار بلندتر باشد وصیت بیشتر قابل استفاده و راهگشاست. علمای بزرگ اسلام که عمری را در راه هدایت جامعه صرف کردهاند در وصیتنامههای خویش نیز این امر را نادیده نگرفته و به امور روشنی بخشی اشاره نموده اند که یقینا ذکر آنها میتواند هدایتگر باشد.
آیت الله قاضی(ره)
وصیت نامه آیت الله قاضی(ره) سرشار از نکات مهم و تکان دهنده است که عمده آنها نماز است و توسل است.
حجت الاسلام والمسلمین صدیقی خطیب محبوب جمعهای مذهبی و امام جمعه موقت تهران که توفیق درک شاگردی آیت الله سیدرضا بهاءالدینی را دارد.
به مناسبت پانزدهمین سالگرد رحلت عارف پارسا، در گفتگویی خواندنی در مجله پاسدار اسلام صحبتهایی شنیدنی و نکاتی جالب درخصوص آیت الله سیدرضا بهاءالدینی، مطرح کرده و دریچههای جدیدی را در شناخت این بزرگوار به روی مخاطب گشوده است که در ادامه بخشهایی از آن تقدیم می شود:
خیلی دقیق یادم نیست. من بچه طلبه بودم در یک مجلسی که ایشان بودند، روضه خواندم و آقای بهاءالدینی خیلی مرا تحویل گرفت.
علاقه به نماز در خرد سالی
عصرها قبل از غروب آفتاب به منزل برمی گشت و با این که خردسال بود و نماز بر او واجب نبود ، هنگامی که پدرش نماز می خواند، وضو می گرفت و با پدرش نماز می خواند. بعد از نماز عشا به خاطر علاقه زیادی که به قرآن داشت و تازه قرآن خواندن را یاد گرفته بود، قرآن تلاوت می کرد و شب که می خوابید به پدر می گفت مرا هم اذان صبح برای خواند نماز و قرآن بیدار کن.
پدرش شیخ سدید الدین ، او را لحظاتی بعد از اذان صبح بیدار می کرد. و او پس از خواندن نماز به تلاوت آیات قرآن کریم مشغول می شد.