نمازهایمان اگر "نماز" بود که موقع سفر، ذوق نمی کردیم از شکسته شدنش!
نمازهایمان اگر نماز بود که رکعت آخرش این قدر کیف نداشت!
اگر نمازهایمان نماز بود،... نمی خواندیمش، برای این که، خود را "خلاص" کرده باشیم...
اگر نمازهایمان نماز بود که تبدیل نمی شد به نمایش پانتومیم برای نشان دادن آدرس شارژر گوشی...
اگر نمازمان نماز بود، که تبدیل نمی شد به یک فرصت طلایی برای خلق ایده های بکر!! تبدیل نمی شد به مناسب ترین زمان تحلیل رفتار فلان همکار! تبدیل نمی شد به ماشین حساب!!
نه. نمازهایمان "نماز" نیست. •٠· اگر نماز بود، یک "کارواش قوی" می شد و با فشار می شست از دلمان همه ی سیاهی ها را، لکه ها را، پلشتی ها را.
اگر نماز بود، می شد "کیمیا" و مس وجودمان را تبدیل می کرد به طلا...
اگر نمازمان نماز بود، می شد پل، می شد پناهگاه، می شد دارو، می شد مرهم، می شد درمان،می شد شاه کلید، می شد میعادگاه، می شد دانشگاه....
التماس دعا
سرباز نماز
در یکى از روستاهاى فیروزکوه، جلسه بزرگداشت شهدا برپا بود و شهید امیر سپهبد صیاد شیرازى به عنوان سخنران دعوت شده بود.
پس از مداحى و چند برنامه مرسوم دیگر از شهید صیاد خواستند سخنرانى کند. ایشان پشت تریبون قرار گرفت و پس از شروع به صحبت با نام خداوند تبارک و تعالى و درود و صلوات بر پیامبر و آلش (علیهم السّلام) فرمود: روزى جلسه مهمى در مورد جنگ خدمت حضرت امام بودیم، وقت نماز شد، امام وضو گرفت و به نماز ایستاد و ما هم به تبع امام فهمیدیم وقت نماز است و نماز بر همه چیز ترجیح دارد. بعد شهید صیاد شیرازى با اشاره به وقت نماز به حضار فرمود: الان هم وقت نماز هست اگر خواستید بعد از نماز براى شما سخنرانى مى کنم. صحبت را تمام کرد و صفهاى نماز تشکیل شد و همانجا در اول وقت نماز جماعت برپا شد.
تو گردان شایعه شد.
ـ نماز نمی خونه.
گفتن : «تو که رفیق اونی، بهش تذکر بده»
باور نکردم و گفتم :
«لابد می خواد ریا نشه، پنهانی می خونه»
وقتی دو نفری توی سنگر کمین جزیره ی مجنون، بیست و چهار ساعت نگهبان شدیم.
با چشم خودم دیدم که نماز نمی خواند! توی سنگر کمین، در کمینش بودم
تا سرحرف را باز کنم.
ـ تو که برای خدا می جنگی، حیف نیس نماز نخونی…
لبخندی زد و گفت : «یادم می دی نماز خوندن رو»
ـ بلد نیسی ؟
ـ نه، تا حالا نخوندم
همان وقت داخل سنگر کمین، زیر آتش خمپاره ی شصت دشمن، تا جایی که خستگی اجازه داد، نماز خواندن را یادش دادم.
توی تاریک روشنای صبح، اولین نمازش را با من خواند. دو نفر نگهبان بعد با قایق پارویی که آمدند و جای ما را گرفتند. سوار قایق شدیم تا برگردیم. پارو زدیم و هور را شکافتیم.
هنوز مسافتی دور نشده بودیم که خمپاره شصت توی آب هور خورد و پارو از دستش افتاد آرام که کف قایق خواباندمش، لبخند کم رنگی زد.
با انگشت روی سینه اش صلیب کشید و چشمش به آسمان یکی شد . . .
1- سرما و نماز شب ( شهید غلامرضا ابراهیمی)
نیمههای شب از سردی هوا، از خواب بیدار شدم هنوز تکان نخورده بودم که متوجه شدم «شهید غلامرضا ابراهیمی» نیز بیدار است. او آرام از جا برخاست و هر سه پتوی خود را، روی بچهها که از شدت سرما مچاله شده و به خواب رفته بودند، انداخت. من نیز بینصیب نماندم. یک پتو هم روی من انداخت. فکر کردم صبح شده که حاجی از خواب برخاسته و دیگر قصد خواب ندارد ولی او وضو ساخت و به نماز ایستاد. او آن شب مثل همه شبها تا اذان صبح به تهجد و راز و نیاز مشغول بود.
2- عروج شبانه (شهید ابوالحسن حسنی)
بارها متوجه میشدم که همسرم (شهید ابوالحسن حسنی) نیمه شب از خانه خارج شده بعد از نماز صبح به منزل باز میگردد. ابتدا خود را به خواب زده، فکر میکردم به دنبال مأموریتهای سپاه شبها از خانه بیرون میرود. یک شب طاقتم تمام شد و خیلی آرام مؤدبانه گفتم. "دلم میخواهد بدانم شبها کجا میروی؟" وقتی متوجه شد که من نیز میدانم از شبها از خانه خارج میشود با خونسردی تمام گفت: امشب با هم میرویم. نیمه شب پتویی برداشته به اتفاق از خانه خارج شدیم. یک راست به گلستان شهدا رفت. کنار قبر "شهید اسدالله باغبان" پتو را پهن کرد و مشغول خواندن نماز شد. در نماز او را نظارهگر بودم. اصلاً مثل این که با تکبیر الاحرام از آسمان نیز بالاتر میرفت و با سلام نماز دوباره به زمین باز میگشت.
1- سنگر کوچک (شهید مسعود پتراکو)
عملیات والفجر دو بود. منطقهای بودیم که قبلاً عراقیها در آن مستقر بودند. و ما آنها را از آنجا بیرون کرده بودیم. به همین دلیل موقعیت منطقه کاملاً دستشان بود. توی سنگر بسیار کوچکی بودیم سه نفری به سختی در آن جا گرفته بودیم.
زمانی که پاتک دشمن شروع شد، به علت آتش شدیدشان دیگر نتوانستیم بیرون بیایئم. (شهید مسعود پتراکو) از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت هم با ما بود. خمپارهها تا جلوی سنگر میخوردند و حتی گاهی ترکشهایشان تا داخل سنگر میآمد. به خاطر سقف کوتاه سنگر حتی نمیتوانستیم بایستیم.
ظهر شده بود و آتش دشمن هنوز سنگین میبارید. در اینکه باید نماز سروقت خوانده شود هیچ مشکلی نداشتیم، اما حجم سنگر بسیار محدود بود. به همین خاطر بعد از تیّمم هر کس تنها نماز خواند. یعنی چون نمیشد زیاد تکان خورد، یک نفر نماز را نشسته میخواند و دو نفر دیگر به هم فشرده گوشه سنگر مینشستند تاآن یکی نمازش تمام شود. بعد نوبت دیگری میشد با عنایت خدا آتش دشمن و تنگی جای سنگر نتوانست جلوی نماز سر وقتمان را بگیرد.
1- عطش نماز (شهید هوشنگ ابوالحسنی )
چهار سال بیشتر نداشت که به من اصرار میکرد نماز خواندن را به او یاد بدهم سعی میکرد با تقلید از من و پدرش حرکات نماز را به خوبی النجام دهد برای اثباا حرفم عکسی از چهارسالگی هوشنگ ابوالحسنی داریم که دارد نماز میخواند مرتب هم میپرسید چرا به سجده می رویم؟ الله اکبر یعنی چه؟ و از این قبیل سئوالات...
2- نماز در بیهوشی (شهید عبدالحسین ایزدی)
در بیمارستان مشهد بستری بودم و شهید عبدالحسین ایزدی نیز در اتاق دیگری بود. گهاه به او سر میزدم از ناحیه سر مجروح شده حالش خوب نبود. یک شب نزدیکی اذان صبح مادرش سراسیمه نزد من آمد و گفت:عبدالحسین حالش هیچ خوب نیست.
سریعاً بالای سرش رفتم. او را به نرده های تختش بسته بودندکه به زمین پرتاب نشود. گاهی تکانهای شدیدی میخورد و سپس بیهوش میافتاد. پزشک را بالای سرش آوردم با داروهای آرام بخش تا حدودی آرام گرفت و بیهوش روی تخت افتاد. مدتی بعد ناگاه بنلند شد و نشست مرا صدا زد و گفت: خاک تیمم بیاور.
مردد بودم بیاورم یا نه چون
1- مسعود احمدی نسب:
زمستان 52 را فراموش نمیکنم. هوا خیلی سرد و یخبندان بود. رفته بودیم تهران که سری به پدر بزرگش بزنیم. صدای اذان صبح که از مسجد محل به گوش رسید، مسعود احمدی نسب که آن وقت یازده سال داشت برخاست و از آبی که یخ زده بود باری وضو استفاده کرد. پدربزرگ او که شاهد اسن صحنه با کشوه بود خوشحال شد و گفت:خدا را شکر که در این روزها میبینم نوههایم مذهبی و اهل نماز و دعا هستند.
2- نادر پشکوهی:
نادر بینهایت به قرائت قبرآن علاقه داشت، بخصوص سوره والفجر را زیاد میخواندک حتماً رابطهای بود بین علاقه او به این سوره و شهادتش درعملیات والفجر 8 اکثر شبها تا نیمه شب بیدار بود و بر سجاده با خدایش را رزاو نیاز میکرد.
یادم میآید نادر همیشه میگفت: شهادت ین انتخاب است، نه یک اتفاق. اذان ظهر بود که پا به دنیا گذاشت و در 22 سال عمرش حافظ اذان و نماز و قرآن بود و در اذان مغرب نیز به فیض عظیم شهادت نایل گشت.
1- شهید آخوند رجبی علی:
- و بدانید، نماز خوب انسان را از فحشاء و منکر دور میکند، نماز را با حضور قلب اقامه کنید...
2- شهید احمدی، علی:
شما را در بر پاداشتن نماز و احکام الهی و روزه سفارش میکنم زیرا آنچه ما را موفق و پیروز میدارد، اسلام است و خدا.
3- شهید اعلایی، رضا:
4 – شهید امامیان، سید محمد جواد:
ما هنوز جزو هدایت نیافتگانیم به این دلیل که تعبد ما نسبت به شیطان خیلی بیشتر است. در نمازهایمان سست، در انجام فرائض سست، اصلاً در اصل بندگی ضعیف هستیم. اگر بنده واقعی او باشیم لذتی بالاتر از آن نیست. به شما سفارش میکنم که عبد خدا باشید نه غیر.
شهید سید مرتضی اوینی:
نماز بلندترین فریاد هاست و قامت ما به بلندای نمازاست.یعنی قدرت ما را باید در نمازمان جست.
شهید اسماعیل رضایئ:
از شما میخواهم نماز را سبک نشمرید چرا که نماز را سبکبشمارید محکم ترین ستون دین را کوچک شمرده اید هرکس نماز را سبم بشمارد روی بهشت رانخواهد دید.
شهید داوود میرزایی:
همیشه در نمازهای جماعت و تا حد امکان در نماز جمعه شرکت کنید.
نماز از نظر شهدا
نماز اول وقت
1- شهید محمدضا احمدی:
دست از قرآن، نماز جماعت و جمعه بر ندارید چون خوشبختی و آینده شما در آن نهفته است.
2- شهید محمدرضا ادهم:
راههای اعلام همبستگی ما با اسلام و انقلاب این است که در نماز جماعت و در مساجد شرکت کنیم و نماز جمعه را هر چه با شکوهتر برپا کنیم.
3- شهیدعلی اصغر پرورده:
برادران مسلمان و خواهرانم، نماز معیار قبولی طاعتهاست، پس نماز جماعت را ترک نکیند. شما فکر میکنیدکه شهدا از چه طریق به این سعادت رسیدهاند. مطمئن باشید که از طریق همین نماز جماعتهاست.
4- شهید علی اصغر پناهزاده:
نمازهای جمعه را که عامل وحدت مسلیمن است هر چه با شکوهتر برگزار کنید و از شرکت در آن غافل نباشید.
5- شهید محمدنبی تقوایی:
نماز جمعه و جماعت را که مظهر وحدت و روشنگری است؛، بدون عذر شرعی رها نکیند.
6- شهید مهدی تقوایی:
مردم قهرمان، سعی کنید که اتحاد خود را با شرکت در نماز جمعه و اجتماعاتی از این قبیل اعلام کنید.
7- شهید غلامحسین جعفری مرزام:
سنگری به استقامت سنگر مسجد هرگز ندیدهام و کسی نخواهد دید. این بزرگ سنگر را حفظ کنید. در نماز جماعت که پشت دشمن خارجی و داخلی را میشکند، حاضر شوید.
8- شهید ابوالقاسم حجتی:
رمز پیروزی انقلاب اسلامی توحید بود و نماز جمعه و جماعات تجلی توحید است. سعی کنید مساجد خالی نگردد.
9- شهید حسن شریفی:
نماز جمعه و دعاهای کمیل را خالی نگذارید چون همین دعاها و نمازهاست که ارتباط ما را با خدا بیشتر میکند و قلبها نسبت به هم نزدیکتر میشوند.
10- شهید محمدرضا شکوری:
نماز جماعت و نماز جمعه را به خوبی و با شکوه انجام دهید. زیرا که قلبها متصل شده و کینهها را از میان برود و در نتیجه دشمن نمیتواند این قلبهای بهم فشرده و استوار را از هم جدا کند و این اتحاد شما باعث میشود که وحشتی عظیم در دل آنان بیفتد.
11- شهید حسن شهرابی:
همیشه رضای خدا را در نظر بگیرید و نماز جمعه و جماعات را فراموش نکنید.
12- شهید علی اکبر علیئی:
سنگر انقلاب، نماز جمعه است. این مکان مقدس و شریف خار چشم تمام دشمنان است.
13- شهید محمدغریب بلوک:
پیام من به امت حزب الله این است که نماز جماعت را بپا دارند که ما برای نماز میجنگیم.
14- شهید علی رضا فتحیانی:
وصیت من به ملت مسلمان، غیور و عزیز این است که به یاد خدا و با نام خدا و در راه خدا باشید و بری خدا زندگی کنید و نماز جماعتتان را به پا دارید و فراموش نکیند که دنیا به آخر میرسد.
15- شهید تقی قنبری:
سفارشی دارم و آن اینکه برادران و خواهران در نماز جمعه و جماعت شرکت داشته باشید و با هم مهربان و در حق یکدیگر گذشت داشته باشید.
16- شهید مجید کمالپور:
به خوهران و برادرانم توصیه میکنم که به خدا بیشتر توسل جوئید. دعای کمیل، نماز جمعه، دعای توسل را از یاد نبرید و به نماز جماعت بیشتر اهمیت دهید.
17- شهید علی اکبر گیوهچی:
در نماز جماعت و دعای کمیل شرکت کنید که خار پشمی برای دشمنان اسلام باشید.
18- شهید علی اکبر مؤذنی:
ملت مسلمان ما آنهایی هستد که در سیل خروشان مشتاقان الله، در نماز جمعه شرکت میکنند.
19- شهید حجت الاسلام و المسلین عبدالله میثمی:
دشمنان ما تمام کوششان این است که ما را از صحنه کنار بزنند و بهترین تشکّل ما برای نمایش حضور مردم در صحنه نماز جمعههای ماست و اینها درصدد آن هستند که این اجتماعات خدایی- سیاسی را از ما بگیرند.
20- شهید رضا نصرتی گورتانی:
هر کس نماز جمعه را عمداً ترک کند و نرود مسئول خون شهداست.
21- شهید علیرضا یزدی:
نماز جمعه، دعای کمیل و مناجات با خدا و طلب یاری از خدا را فراموش نکنید زیرا تمام پیروزیها و موفقیتهای ما بواسطه امدادهای غیبی است.
منبع: سایت راسخون