کسانى هستند که نماز را وسیله تذکر حق دانند و قرائت را تحمید و ثناى حق شمارند. و شاید اشاره به این طایفه است حدیث شریف قدسى:
قسمت الصلوه بینى و بین عبدى: فنصفها لى، و نصفها لعبدى. فاذا قال: بسم الله الرحمن الرحیم یقول الله: ذکرنى عبدى. واذا قال: الحمد لله یقول الله: حمدنى عبدى و اثنى على. وهو معنى سمع الله لمن حمد و اذا قال: الرحمن الرحیم یقول الله: عظمنى عبدى. و اذا قال: مالک یوم الدین یقول الله: مجدنى عبدى[و فى روایه: فوض الى عبدى] و اذا قال: ایاک نعبد و ایاک نستعین یقول الله: هذا بینى و بین عبدى. و اذا قال: اهدنا الصراط المستقیم یقول الله: هذا لعبدى و لعبدى ما سئل.
چون نماز تقسیم شده است بین حق و عبد، باید عبد تا آنجا که حق مولى است قیام به حق او کند؛ و به ادب عبودیت... قیام کند تا حق او کند؛ و به ادب عبودیت... قیام کند تا حق - تعالى شأنه - به لطایف ربوبیت به او عمل فرماید؛ چنانچه فرماید: و أوفوا بعهدى اوف بعهدکم
و خداى تعالى آداب عبودیت را در قرائت به چهار رکن قائم فرموده: است.
رکن اول: تذکر است که باید در بسم الله الرحمن الرحیم حاصل شود؛ و عبد سالک تمام دار تحقق را به نظر اسمى که فناى در مسمى است نظر کند. و قلب را عادت دهد که در همه ذرات ممکنات، حق جو و حق خواه شود، و فطرت تعلم اسمائى را، که در خمیره ذات او ثبت است به مقتضاى جامعیت نشئه و ظهور از حضرت اسم الله الاعظم که اشاره به آن است در قول خداى تعالى: و علم ادم الأسماء کلها به مرتبه فعلیت و ظهور آورد. و این مقام، از خلوت با حق و شدت تذکر و تفکر در شئون الهیه حاصل شود، تا جایى رسد که قلب عبد حقانى شود و در تمام زوایاى او اسمى جز از حق نباشد.
رکن دوم: تحمید است. و آن در قول مصلى: الحمد لله رب العالمین حاصل شود.
بدان که چون مصلى به مقام ذکر متحقق شد و همه ذرات کائنات و عوالى و ادانى موجودات را اسماء الهیه دید و جهت استقلال را از دل بیرون کرد و به چشم استظلال به موجودات، عوالم غیب و شهود نگریست، مرتبه تحمید براى او دست دهد و دل او اعتراف کند که جمیع محامد از مختصات ذات احدى، و یگر موجودات را در آن شرکتى نیست؛ زیرا که از خو کمالى ندارند تا حمد و ثنایى برى آنها واقع شود.
رکن سوم: تعظیم است. و آن در الرحمن الرحیم حاصل شود. چون عبد سالک الى الله در رکن تحمید محمدت را به حق تعالى منحصر کرد و از کثرات وجودیه سلب کمال و تحمید نمود، به افق وحدت نزدیک شود و چشم کثرت بینى او کم کم کور شود و صورت رحمانیت، که بسط وجود، و رحیمیت، که بسط کمال وجود است، بر قلب او تجلى کند و حق را به دو اسم محیط جامع که کثرات در آن مضمحل است توصیف کند؛ پس، به واسطه جلوه کمالى، قلب را هیبت حاصل از جمال دست دهد؛ پس عظمت حق در قلب او جاى گزین شود.
و این حال چون تمکین یافت، به رکن چهارم منتقل شود که آن مقام تقدیس است که حقیقت تمجید است؛ و به عبارت دیگر، تفویض امر الى الله است. و آن، رؤیت مقام مالکیت و قاهریت حق و فرو ریختن غبار کثرت و شکستن بتهاى کعبه دل و ظهور مالک بیت قلب و تصرف نمودن آن را بى مزاحم شیطانى است.
و در این حال به مقام خلوت رسد و بین بنده و حق حجابى نباشد و ایاک نعبد و ایاک نستعین در آن خلوت خاص و مجمع انس واقع شود.... و چون عنایت ازلى شامل حال او شود و او را به خود آرد، استقامت به این مقام و تمکین آن حضرت را خواهان شود بقوله: اهدنا الصراط المستقیم. و لهذا اهدنا تفسیر شده به: الزمنا و ادمنا و ثبتنا. و این براى آنان است که از حجاج بیرون آمده و به مطلوب ازل رسیدهاند. و اما امثال ما اهل حجاج باید هدایت را به همان معنى خود از حق تعالى طلب کنیم.
اى عزیز! قلب را به آداب عبودیت مأنوس کن و به ذائقه روح، حلاوت ذکر خدا را بچشان. و این لطیفه الهیه در ابتداء امر، به شدت تذکر و انس باذکر حق حاصل شود؛ ولى در ذکر، قلب مرده نباشد و غفلت بر آن مستولى نشود. و چون با تذکر، قلب را مأنوس نمودى، کم کم عنایات ازلیه شامل حالت گردد و فتح ابواب ملکوت بر قلبت گردد. و علامت آن تجافى از دار غرور و انابه به دار خلود و استعداد براى موت قبل از رسیدن موت است.
بار الها! از لذت مناجات و حلاوت مخاطبان خود ما را نصیبى عنایت فرما؛ و ما را در زمره ذاکران و جرگه منقطعان به عز قدس خود قرار ده؛ و دل مرده ما را حیاتى جاویدان بخش و از دیگران منقطع و به خود متوجه فرما. انک ولى الفضل و الانعام.