گر دل از غم دنیا جدا توانى کرد؟
نشاط و عیش به باغ بقا توانى کرد
اگر به آب ریاضت برآورى غسلى ؟
همه کدورت دل را صفا توانى کرد
ز منلات هوس گر برون نهى قدمى
نزول در حرم کبریا توانى کرد
اگر ز هستى خود، بگذرى یقین مى دان
که عرش و فرش و فلک ، زیر پا توانى کرد
ولیک این عمل رهروان چالاک است
تو نازنین جهانى کجا توانى کرد
نه دست و پا مى امل را فرو توانى بست
نه رنگ و بوى جهان را رها توانى کرد
چو بو على ببر از خلق و گوشه اى بنشین
مگر که خوى دل از خلق وا توانى کرد
منبع : لیله القدر