«از شخص باتقوا و صالحی سؤال شد که علت توبه کردن خود را بیان کن. چه چیز تو را باعث شد که توبه کردی؟ در جواب گفت: من شخص دهقانی هستم. یکی از شبها چندین مهم برایم پیش آمد که همه را بایستی انجام میدادم. یکی از آنها این بود که میبایست، زراعت خود را آبیاری میکردم؛ دوم اینکه گندم به آسیاب برده آرد کنم. در این بین، الاغم فرارکرد و گم شد. با خودم گفتم: اگر بخواهم به سراغ الاغم بروم، ممکن است گندمها را دزد ببرد و زن و فرزندانم گرسنه بمانند و اگر بخواهم زراعتم را آبیاری کنم، ممکن است الاغم از بین برود. از روی اتفاق آن شب، شب جمعه بود. با خودم گفتم: تمام این کارها را رها میکنم و امشب را مشغول نماز و عبادت میشوم. بعد از فارغ شدن از نماز به سوی مزرعه خود رفتم و دیدم همه زراعت من آبیاری شده است. از همسایهها پرسیدم: چه کسی زراعت من را آب داده است؟ در جواب گفتند: یکی از همسایههای تو میخواست آب را برای زراعت خود ببرد، بر اثر خستگی بسیار خوابش برده و آب داخل مزرعه تو شده و زراعت تو آب خورده است. آن مرد میگوید: از مزرعه عازم خانه شدم. الاغ را در طویله دیدم و پرسیدم: چه کسی آن را آورده است؟ گفتند: گرگی در بیابان آن را تعقیب کرده و به خانه برگشته است. در این هنگام متوجه شدم که کیسههای آرد کنار دیوار گذاشته شده است. گفتم: چه کسی آردها را آورده است؟ گفتند: آسیابان قصد کرده بود گندمهای دیگری را آرد کند؛ اما از روی اشتباه، گندمهای تو را آرد کرده است. بعد از آرد شدن متوجه میشود که مال توست. خود آسیابان آردها را به خانه آورده است. این شخص میگوید: پیش خود گفتم: چه درست گفتهاند کسی که با خدا معامله کند و برای رضایت او کاری را انجام دهد، خدا هم با او خواهد بود. کسی که برای خدا کاری کند، خداوند تمام کارهای دنیا و آخرت او را اصلاح و مشکلهای او را حل خواهد کرد».1 البته انسان باید توجه داشته باشد که اگر یک قدم برای رضای خدا بردارد و در همه کارهایش، خالص باشد و غیر از رضایت خدا قصد دیگری نداشته باشد، خداوند متعال ده قدم، بلکه صد قدم و هزارها قدم به سوی او برمیدارد و در کارهای مشکل و جاهای خطرناک به فریاد او خواهد رسید و از جاهایی که به هیچوجه به فکر انسان نمیرسد (من لا یحتسب)، به او کمک میکند که در بعضی از موارد، انسان در تعجب و حیرت میماند. گفتم: خوب پس نگه دارید تا من تیمم کنم. این را گوش کردند و ماشین را نگه داشتند، اما اجازه پیادهشدن به من ندادند. من همینطور که در ماشین نشسته بودم، از داخل ماشین خم شدم و دست خودم را به زمین زدم و تیمم کردم. نمازی که خواندم، پشت به قبله بود؛ چرا که از قم به تهران میرفتیم و قبله در جنوب بود. نماز با تیمم و پشت به قبله و ماشین در حال حرکت بود؛ اینطور نماز صبح خود را خواندم. شاید همین دو رکعت نماز من مورد رضای خدا واقع شود».2