«قافلهای از حاجیها در صحرا به خیمه زنی رسیدند. خواستند استراحت کنند، اجازه گرفتند و در خیمهاش وارد شدند. زن گفت: ای زائران خانه خدا! خوش آمدید. شترهای من به چرا رفتهاند؛ هنگامیکه برگشتند، از شما پذیرایی میکنم. زن بیرون شد. از دور، چوپان مویهکنان میآمد. به زن گفت: شترها نزدیک چاه آب که رسیدند، رم کردند و پسرت را به چاه افکندند. بدیهی است در چاههایی که عمق زیاد و آب فراوان دارند، افتادن برابر مردن است و امید نجاتی نیست. زن جلو رفت تا چوپان را آرام کند؛ گفت: ما میهمان داریم. صدا نده؛ مبادا میهمانها ناراحت شوند. میهماننوازی لازمه مسلمانی است. سریع دستور داد گوسفندی کشتند و برای پذیرایی آماده کردند. هنگامیکه زن وارد خیمه شد، حاجیها به او گفتند: ما خیلی متأسفیم که چنین جریانی رخ داده است و در چنین موقعی مزاحم شدیم. زن گفت: آقایان حجاج من نمیخواستم شما بفهمید و متأثر شوید، ولی حالا که دانستید، پس اجازه بدهید که من دو رکعت نماز بخوانم. آنها پرسیدند: چرا؟ زن پاسخ داد: چون خدا در قرآن فرموده است: «وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ؛ به نماز طلب یاری کنید.» من هم برای بردباری در این مصیبت نماز میخوانم. بعد گفت: کدامیک از شما میتواند قرآن بخواند؟ یکی از حاجیها شروع به خواندن آیههای استرجاع کرد: «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ.» زن گفت: خدایا! اگر بنا بود کسی در این دنیا بماند، باید حبیبت محمد صلی الله علیه و آله میماند. پروردگارا! در قرآن مجیدت امر به صبر فرمودی و وعده اجر دادی. من در مصیبت جوانم صبر میکنم، تو هم در عوض، پاداشت را شامل حال من گردان و این جوانم را بیامرز».1