«ابراهیم یکی از پسرهای پیامبر بود که مادرش، ماریه قبطیه نام داشت. او در سال هشتم هجری در مدینه متولد شد و در سال دهم، درحالیکه یک سال و شش ماه عمر کرده بود، از دنیا رفت. هنگامی که ابراهیم از دنیا رفت، به صورت تصادفی، در آن روز، خورشید گرفت. مردم گفتند: گرفتن خورشید به دلیل مرگ ابراهیم است. پیامبر به منبر رفتند و فرموند: ای مردم! خورشید و ماه دو نشانه الهی هستند که به فرمان خدا سیر میکنند و به دستور او گاهی گرفته میشوند. کسوف خورشید ربطی به مرگ ابراهیم ندارد. هرگاه یکی از آنها گرفته شد، نماز آیات بخوانید. سپس از منبر فرود آمدند و بدن ابراهیم را غسل دادند؛ حنوط و کفن کردند و آنگاه جنازه او را برداشتند و به قبرستان بقیع بردند و وی را به خاک سپردند. مردم گفتند: پیامبر بر اثر ناراحتی و بیتابی، نماز میت را فراموش کردند. آن حضرت رو به طرف حاضرها ایستادند و فرمودند: ای مردم! اکنون جبرئیل نزد من آمد و سخن شما در غیاب من را، به من خبر داد. شما میپندارید من نماز بر جنازه ابراهیم را به دلیل غم و اندوه و بیتابی فراموش کردهام؛ ولی گمان نادرست کردید؛ زیرا خداوند به من امر کرد که بر جنازه شخصی که نماز میخواند، نماز بخوانم».1