«در سال 1362 ه .ق، کشور ایران در اشغال نیروهای متفقین بود؛ گروهی از سربازهای انگلیسی و امریکایی در محله خاکفرج قم اقامت داشتند؛ چون مدتی باران نیامده بود و مردم در سختی و تنگنای بیآبی قرار گرفته، آینده وخیمی را پیشبینی میکردند. بنا به درخواست مردم قرار شد آیتالله سید محمدتقی خوانساری نماز استسقاء (طلب باران) بخوانند تا خداوند باران رحمت خود را بر آنها نازل کند. آن مرحوم با نزدیک به بیست هزار نفر جمعیت شهر قم از روحانی و دیگر طبقههای مختلف در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان با زبان روزه به سمت مصلی، واقع در خاکفرج (نزدیک محل استقرار سربازان متفقین) حرکت میکنند. در این هنگام، چند نفر از کارمندهای ایرانی که بهایی بودند و در پادگان متفقین نفوذ داشتند، با استفاده از فرصت، به افسرهای متفقین گوشزد میکنند که اکنون اهل شهر برای غارت و بیرون راندن شما حرکت کردهاند. افسرها به سربازها آمادهباش میدهند و درحالیکه لوله توپها را به طرف جمعیت و مسلسلها را به دست گرفته بودند، برابر جمعیت میایستند، ولی برخلاف انتظار میبینند مردم با نظم کامل در مصلی به نماز ایستادند. آیتالله خوانساری دو روز پیدرپی به نماز استسقاء میروند. روز دوم با آنکه هیچگونه نشانهای از نزول باران نبوده و حتی عدهای از متفقین و بهاییهای ایرانی به تمسخر پرداخته بودند، ناگهان بعد از نماز، تودههای ابر در آسمان پیدا و متراکم میشود و هنوز جمعیت به منزلهای خود نرسیده بودند که باران شدیدی میبارد و سیل خروشان در رودخانه جاری میگردد و بلافاصله خبر آن از سوی خبرنگارهای خارجی و سربازهای متفقین به خارج مخابره و در رادیو و جراید آنها منتشر میشود و بهاییهای منافق، شبانه پا به فرار میگذارند».1