نماز شب او هرگز ترک نمی شد. به عبادت عشق می ورزید. مشتاقانه در دعای توسل و کمیل شرکت می کرد. بروجردی در سخت ترین شرایط و در مقابله با دشوارترین کارهای جنگ به حبل المتین نماز و دعا چنگ می زد. روزی فرماندهان درباره عملیاتی که قرار بود در نزدیکی مهاباد انجام شود، به شور نشستند. سرانجام، هیچ کس نتوانست راهی پیدا کند. برنامه ها، مثل کلاف سر در گم شده بود. ناگهان بروجردی رو به قبله نشست و با قلبی شکسته و چهره ای غمگین، اما سرشار از امید گفت: «خدایا! می دانی که ما هیچ کاره ایم و ذهن و فکرمان قاصر است. بی توجه تو هیچ کاری از ما ساخته نیست. خدایا! خودت فرجی حاصل کن و ما را از این سرگشتگی نجات بده». همگی آنها شب خوابیدند و نزدیک صبح با صدای تلاوت قرآن بروجردی بیدار شدند و ایستادند و گره کور آنان پس از نماز صبح، به وسیله بروجردی باز شد. فردای آن روز، بروجردی در قرارگاه حمزه سیدالشهداء علیه السلامدر جلسه مشترک فرماندهان ارتش و سپاه، طرح عملیات را توجیه می کند که با استقبال گرم فرماندهان روبه رو می شود.1