باز فجر بی قرار،چنگ می زندبه دل
ازسرشک دیدگان مانده پایدلبه گِل
نغمةاذان صبح، کرده خواب را خجل
بازهم به سینه آه، باز هم بهلبنوا
درکویر سینه ام، چشمه های ((ربنّا))ست
برلبم شکوفة ((آتِماوَعَدتَنا))ست
بندبند هستی ام،ترجمان این دعاست:
((لاتُزِعقلوبَنابعدَاِذهَدَیتَنا))
چشمة ((رَبّنا))