راوی میگوید: «شخصی را میشناسم که نماز نمیخواند و هرگونه نصیحتی را هم نادیده میگرفت، ولی پس از مدتی در مسجد به صفوف نماز جماعت پیوست. بعضیها که او را میشناختند، تعجب میکردند؛ زیرا میدانستند او علاوه بر آنکه نماز نمیخواند، نماز خواندن را هم نمیداند.
سرانجام کمکم به او خوش آمد، خیرمقدم و تبریک گفتند که اهل مسجد شده است و نماز جماعت میخواند؛ در ضمن از علت آمدن وی به مسجد پرسیدند؟ او گفت: بعد از آنکه ازدواج کردم، همسرم علاقه فراوانی به نماز داشت؛ تنها ناراحتی او این بود که با شوهری بینماز زندگی میکند. سرانجام با برخوردهای ارشادی او علاقه پیدا کردم که نمازخوان بشوم و از او خواستم که نماز را یاد بدهد. در مدت یک ماه نماز را یاد گرفتم و سپس آنقدر ذوق عبادت پیدا کردم که دوست دارم به مسجد آیم و در نماز جماعت شرکت کنم.
اکنون فکر میکنم که هیچ لذتی برای من بالاتر از لذت نماز خواندن نیست. البته این را هم یادآور شوم که چنین زنانی در پیشگاه خدا مقامی بس عظیم دارند».1