موضوعات مطالب
آرشيو مطالب
صفحه ها
آمار و امكانات
درباره وبلاگ

هرچند تاكنون درباره نماز ، پایگاه ها و صفحات مجازی ارزشمندي نشر يافته است، ولي در رسانه سعی داشته ایم با نگاه نو ، تدوين و دسته بندي مناسب جوانان و نوجوانان را به این مسیر رهنمون باشیم. اين مجموعه شامل بخش ها و موضوعات مختلفي شامل : جايگاه والاي نماز در ميان عبادت ها ،آثار و برکات نماز بر روي فرد و جامعه و نقش نماز در زندگي و روش هاي آن معلوم مي گردد. و دراین راستا راهكارهاي جذب كودك و نوجوان به نماز مانند: تشويق و تحسين، كردار نه گفتار، اخلاق خوش و اُنس با كودك و نوجوان، ميانه روي و... با بیان حکایات ، احادیث ، الگوها و... آورده شده است. باشد که این مجموعه ما و فرزندانمان را در مسیر برپا كنندگان نماز یاری گر باشد.
سایر امکانات
پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله : اگر بنده ارزش ماه رمضان را بداند، آرزو مى كند كه سراسر سال، رمضان باشد
جنگ برای نماز

صدای چکاچک شمشیرها از هر گوشه شنیده می شد. سواران یکی پس از دیگری بر زمین می افتادند و خاک میدان پیکار رنگ خون می گرفت. در این سو، سپاه معاویه، به جنگ با سپاه مسلمانان که برای دفاع از جانشین رسول خدا، علی علیه السلام، می جنگیدند، آمده بودند. یکی از افراد سپاه معاویه که در جلو سپاه حرکت می کرد، علمی که پیراهنی خونین بر بالای آن نصب شده بود، در دست داشت و فریاد می زد: «این پیراهن عثمان است.» همه می دانستند که معاویه، علی علیه السلام را عامل مرگ عثمان می داند و حالا می خواهد انتقام خود را بگیرد. در مقابل، امام علی علیه السلام و یارانش از اندیشه های پلید معاویه آگاه بودند. مالک اشتر و عمار یاسر که از یاران باوفای حضرت علی علیه السلام بودند و در پاسداری از ولایت امام جانانه می جنگیدند، خوب می دانستند که معاویه به قدرت خود می اندیشد و می خواهد خلافت را در دست بگیرد و حالا مرگ عثمان را بهانه ای برای رسیدن به هدف خود قرار داده است. برای همین، آن چنان دلیرانه جنگیدند که دشمنان با هر حمله آنان به هراس می افتادند و بسیاری از افراد دشمن به تیغ برنده این دلاوران بر خاک افتادند. در چهره افراد دشمن ترس و ناامیدی به راحتی دیده می شد. معاویه می دانست که یارانش برای او نمی جنگند و اگر حالا به او پیوسته اند، برای به دست آوردن غنیمت است. معاویه می دانست در سپاه علی مردانی هستند که حاضرند جانشان را فدای امامشان کنند و همین سبب وحشت او بود. غبار، صحنه پیکار را پوشانده بود. جنگ هر لحظه نفس گیرتر می شد. در این میان، هرکس به حفظ جان خود و ضربه زدن به دشمن مقابل می اندیشید. حضرت علی علیه السلام در این میان جانانه می جنگید. با هر حمله علی علیه السلام، دشمنان به خود می لرزیدند و فرار را بر قرار ترجیح می دادند. در میان شمشیر زدن، گاهی حضرت به آسمان نگاه می کرد. چند تن از یاران امام که این صحنه را می دیدند، سر در گوش هم کرده بودند و درباره دلیل این کار امام از هم می پرسیدند. در آن هنگام که هیچ کس جز به جنگ و پیکار نمی اندیشید، امام علی علیه السلام به کجا می نگرد؟ امام این کار را چندین بار تکرار کرد تا اینکه ابن عباس، پسر عموی امام علی علیه السلام و از فرماندهان جنگ که بیش از همه از این کار امام شگفت زده شده بود، به سرعت به سوی امام حرکت کرد و خود را به امام رساند. «یا علی! این چه کاری است که انجام می دهید؛ لحظه ای شمشیر می زنید و لحظه ای به آسمان چشم می دوزید. در جست و جوی چه چیزی هستید؟ آیا در این لحظات حساس، چیزی مهم تر از جنگ وجود دارد که ما را به خود مشغول بدارد؟» امام علی علیه السلام آرام شمشیر خود را به زیر آورد و در چشمان ابن عباس خیره ماند. سپس آرام به ابن عباس گفت: «مواظب باش، هر وقت ظهر شد نماز بخوانیم». ابن عباس با شگفتی خود را دوباره به امام که حالا به تاخت به سوی میدان حرکت کرده بود رساند و گفت: «یا علی! اکنون که وقت نماز نیست. حالا باید بجنگیم». امام علی علیه السلام این بار محکم، با صدایی که ایمان واقعی در آن موج می زد، به ابن عباس پاسخ داد: «ای ابن عباس! جنگ برای چه؟ ما برای برپایی نماز می جنگیم.» سپس به سرعت به سوی میدان حرکت کرد. ابن عباس به خود آمد، سپس اسب را به سوی میدان دواند تا خبر برپایی نماز را به همگان برساند.1



برچسب :
نوشته شده در جمعه 1393/10/26 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
نماز، کلید بهشت

در گوشه ای از اتاق نشسته و سر در گریبان اندیشه فرو برده بود. باید چه می گفت؟ باید چه می خواست. برخاست و در همین اندیشه، قدم زنان به سوی در اتاق حرکت کرد. می خواست در را بگشاید و به سوی پیامبر برود و خواسته هایی را که در دل داشت، با او در میان بگذارد. اگر پیامبر از خدا می خواست تا رزق و روزی او را افزایش دهد، می توانست خواسته های فرزندان خود را برآورده کند.
ربیعة بن کعب یکی از یاران نزدیک پیامبر بود. سال های سال دوران زندگی خود را با پیامبر صلی الله علیه و آله گذرانده بود. مشرکان به سبب همین همراهی ها، بارها و بارها او را شکنجه کرده بودند. او در بیشتر جنگ ها یار و یاور پیامبر بود، ولی هرگز کسی ندیده بود که او از پیامبر درخواستی داشته باشد. حال پیامبر به ربیعه گفته بود تا از او چیزی بخواهد. پیامبر به او گفته بود: «ای ربیعه! هفت سال با من بودی و از من چیزی نخواستی، آیا از من چیزی نمی خواهی؟» ربیعه به یاد می آورد که در آن لحظه خجالت زده و شرمگین سر به زیر افکنده بود. چه می توانست بگوید. باید چه پاسخی به پیامبر می داد؟ «یا رسول الله! به من فرصت بده تا در این باره بیشتر فکر کنم».
حالا ربیعه قدم به خارج از خانه گذاشته بود تا خواسته اش را به پیامبر بگوید. ناگهان لحظه ای ایستاد. آیا این کار درستی بود؟ آیا او نمی تواند چیزهای بهتری از پیامبر بخواهد. با خود اندیشید که چرا باید خواسته های مالی اش را مطرح کند. او می توانست از پیامبر بخواهد که برای سلامتی او دعا کند تا هرگز به بیماری دچار نشود. پس به سوی خانه بازگشت تا بیشتر بیندیشد. خواستن چیزی از پیامبر خدا بسیار دشوار بود. باید خوب فکر می کرد. در خانه را که گشود، ناگهان صدای قرآن به گوشش رسید. همسایه اش که پیرمردی بود، در حال خواندن قرآن بود. همان جا زیر سایه نخل حیاط خانه اش نشست و به فکر فرو رفت. شاید می خواست خودش را سرزنش کند. چرا او آرزوهایی را در دل داشت که تنها زندگی این دنیا را در نظر می گرفت. از اندیشه ای که در ذهنش می گذشت، اشک از چشمانش جاری شد. به زمین نگاه کرد که روزی در آن خواهد خفت و به آسمان که روزی روح او به آنجا پرواز خواهد کرد. مصمم به راه افتاد و نزد پیامبر رفت. در راه با خود فکر می کرد که بهترین تصمیم را گرفته است. پیامبر را که دید، سلام کرد و نزد او نشست. پیامبر دستی بر دوش او زد و گفت: «ای ربیعه! خواسته ات را بگو». ربیعه گفت: «ای رسول خدا! من هیچ خواسته مادی ای ندارم. فقط از خدا بخواه تا مرا با تو به بهشت ببرد». پیامبر فرمود: «چه کسی این خواسته را به تو یاد داده است؟» ربیعه گفت: «کسی به من چیزی نگفت، ولی با خود فکر کردم اگر مال بخواهم، ماندنی نیست، نابود می شود و اگر عمر طولانی و فرزند نیز درخواست کنم، سرانجام آن مرگ است». پیامبر چند لحظه سکوت کرد و او را تحسین کرد و آن گاه فرمود: «من از خدا می خواهم که تو را با من به بهشت ببرد، ولی توهم، با نماز و سجده های زیاد خود، مرا کمک کن». ربیعه از اینکه پیامبر تصمیمش را پذیرفته است، خشنود شد و قول داد که با نماز و سجده های طولانی، پیامبر را یاری کند تا او به خواسته اش؛ یعنی بهشت دست یابد.1



برچسب :
نوشته شده در جمعه 1393/10/26 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
نماز، وصیت پیامبران

هربار پس از به پایان رسیدن نمازش به فکر فرو می رفت. شاید هنوز از جایگاه نماز آگاه نبود. زید وقتی می دید امام جعفر صادق علیه السلام با حالتی روحانی نماز می خواند، پرسش های زیادی برایش مطرح می شد. دوست داشت بداند چرا امام به نماز خود بیش از هر کار دیگری اهمیت می دهد. همه اهالی مدینه می دانستند که زید از نزدیکان امام است. این برای زید یک امتیاز به شمار می آمد. زید می توانست پاسخ همه پرسش هایش را از امام بشنود. حالا هم تصمیم گرفته بود نزد امام صادق علیه السلام برود و یک پرسش مطرح کند. از خانه بیرون آمد و به سوی خانه امام حرکت کرد. رفته رفته به خانه امام نزدیک می شد. وقتی به چند قدمی خانه رسید، ناگهان در باز شد و امام که قصد خروج از خانه را داشت، زید را دید که به سوی او می آید. زید در جای خود ایستاد و سلام کرد. امام پاسخ داد و گفت: چه شده که شتابان به این سو می آیی؟ زید گفت: «ای فرزند رسول خدا پرسشی دارم». امام گفت:«می شنوم». زید نزدیک تر رفت و گفت:«می خواهم بدانم محبوب ترین کارها در پیشگاه خدا چیست؟» امام دست بر شانه های زید گذاشت و گفت: «محبوب ترین کارها در پیشگاه خداوند، نماز است؛ چون نماز، آخرین وصیت پیامبران است».1 اکنون زید دانست که چرا امام در هنگام نماز، خود را از دنیا جدا می سازد و دانست که در نماز رازی نهفته است که تنها کسانی که با دل خویش کلمات نماز را بیان می کنند آن را درمی یابند. از آن پس، زید کوشید تا با زبان دل نماز بخواند.



برچسب :
نوشته شده در جمعه 1393/10/26 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
نماز، برترین عبادت ها

معاویة بن وهب با چشمان باز به امام صادق علیه السلام نگاه می کرد. گویا می خواست کلامی از سخنان امام را نشنیده نگذارد. او با تمام وجود به حرف های امام گوش می داد. معاویه یکی از بهترین شاگردان امام صادق علیه السلام بود که همیشه برای علم آموزی تلاش بسیاری می کرد. امام صادق که می دانست او به دانش علاقه بسیاری دارد، به او بیشتر از دیگران توجه داشت و هر روز پس از درس، در انتظار شنیدن پرسش های معاویة بن وهب بود. آن روز، شمار بسیاری از شاگردان، در مجلس درس امام حاضر بودند. امام نیز درباره خداشناسی سخن می گفت. معاویة بن وهب نیز در گوشه ای از مجلس نشسته بود و به سخنان امام گوش می داد. هر بار که امام در سخنانش کلمه نماز را بر زبان می آورد، معاویة بن وهب سرش را بالا می برد و مانند کسی که از چیزی شگفت زده شده باشد، به امام خیره می شد. شاید می خواست پاسخ پرسشی را که در سر می پروراند، از لابه لای کلام امام بیابد. پس از آنکه سخنان امام به پایان رسید، همهمه ای در گرفت. ابن وهب موقعیت را مناسب دیده از جا برخاست و به امام خیره شد: «ای فرزند رسول خدا! پرسشی دارم». جمعیت آرام او را می نگریستند. امام که معاویه را می شناخت با لبخندی بر لب به او اجازه داد تا پرسش خود را بیان کند. وی گفت: «ای فرزند رسول خدا! برترین و بالاترین چیزی که بندگان با آن به پیشگاه پروردگارشان نزدیک و نزد خدا محبوب می شوند، چیست؟» امام صادق علیه السلام از شنیدن این پرسش شادمان شد و پاسخ داد: «پس از شناسایی خدا، چیزی برتر و والاتر از نماز سراغ ندارم و چیزی بالاتر از آن نخواهد بود». معاویه بن وهب با شنیدن کلمه نماز از دهان امام، بی آنکه خود خواسته باشد، لبخندی بر لبانش جاری شد. او که از اهمیت نماز آگاه شده بود، امام را که از مسجد خارج شد، می نگریست و بر او درود می فرستاد.1



برچسب :
نوشته شده در جمعه 1393/10/26 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
نماز، ریشه درخت اسلام

امام باقر علیه السلام با ناراحتی به آن جماعت می نگریست. هنگام نماز بود و امام، خود را برای رفتن به مسجد آماده می کرد، ولی از آنچه در راه می دید، افسرده می شد. گروه هایی از مسلمانان بی توجه به صدای اذان که از مسجد شنیده می شد، به کار خود مشغول بودند. گویا صدای اذان را نمی شنیدند. امام باقر علیه السلام گاهی می ایستاد و به بعضی از این افراد نگاه می کرد و با خود می گفت: «گویا اینان هنوز از اهمیت نماز بی خبرند که این چنین در برابر فریاد حی علی الصلاة بی تفاوتند.» گاهی امام با عده ای از آنان سخن می گفت و اهمیت نماز را به آنان گوشزد می کرد. روزی از روزها، امام در راه رفتن به مسجد یکی از شاگردان خود را دید. آن مرد سخنان بسیاری از امام شنیده بود. او راوی و نویسنده سخنان امام بود. با دیدن امام بسیار شاد شد و خود را به امام باقر علیه السلامرساند، ولی او را افسرده و غمگین دید. خواست سبب افسردگی امام را بداند. امام باقر علیه السلام بدون اینکه برای شاگرد خود توضیحی بدهد، گفت: «می خواهم جمله ای بگویم تا آن را بنویسی و برای دیگران نقل کنی تا در تاریخ بماند و همگان از اهمیت آن باخبر شوند». مرد منتظر بود تا امام سخنش را بگوید. او به دهان امام چشم دوخته بود. امام با خود می اندیشید که جمله ای درباره اهمیت نماز بگوید، ولی می خواست در کنار بیان اهمیت نماز، به زکات و جهاد نیز اشاره کند. برای همین از شاگرد خود پرسید: «آیا می خواهی ریشه و شاخه بلندترین قله اسلام را به تو معرفی کنم؟» شاگرد امام گفت: «می شنوم، بگویید ای فرزند رسول خدا!» او همچنان درانتظار شنیدن سخنی از امام لحظه شماری می کرد. تا اینکه امام فرمود: «ریشه اش نماز است و شاخه اش زکات و قله مرتفع آن جهاد». شاگرد امام از شنیدن این جمله کوتاه و پرمعنا بسیار شادمان شد و این کلام را در دل خویش جای داد تا این سخن را به دیگران برساند.1



برچسب :
نوشته شده در جمعه 1393/10/26 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
نماز، رکن اصلی دین

«یکی از دستورهای اسلام، نماز است.» این آغازین جمله پیامبر بود. افراد طایفه ثقیف که از طائف برای بیعت با رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدینه آمده بودند، با حیرت و شگفتی یکدیگر را نگریستند. «این چه دستوری است، هرگز در مقابل کسی سر خم نمی کنیم. این حرکت برای ما ننگ است.» این جمله ای بود که آنان در پاسخ پیامبر بر زبان آوردند. پیامبر مانند همه مردم مدینه می دانست که افراد این قبیله، انسان های بسیار مغروری هستند. رفتار جنگ طلبانه آنان سبب شده بود تا روحیه ای سخت و غیر انسانی پیدا کنند. پس بعید نبود که در برابر سخن پیامبر و شرایط مسلمانی قد علم کنند. پیامبر روزهای گذشته را به یاد می آورد. روزهایی را که به طائف و به بیانی طایفه ثقیف رفته بود تا آنان را به اسلام دعوت کند. سال های آغازین دعوت پیامبر بود. پیامبر به یاد می آورد که افراد همین قبیله با سنگ و چوب به او حمله کردند و با آزار و دشنام او را از شهر خود راندند، ولی پیامبر خدا هرگز این رخدادها را بازگو نکرد. حالا این قوم در روزهایی که مدینه لبریز از مشتاقان پیوستن به دین اسلام بود، نزد پیامبر آمده بودند تا مسلمان شوند. با این اندیشه که تنها با بیان مسلمانی، در شمار مسلمانان قرار می گیرند. پیامبر اسلام که از سخن آنان کمی رنجیده بود، فرمود: «دینی که رکوع و سجود (نماز) در آن نباشد، خیری در آن نیست». افراد قبیله ثقیف که تا پیش از این هرگز نمی پنداشتند که دین جدید، آداب ویژه ای دارد، سر در گوش هم فرو برده بودند و سخن می گفتند. گروهی از آنان نیز به فکر فرو رفته بودند و درباره سخن پیامبر با خود می اندیشیدند. آن گاه پیری از میان جمع برخاست و گفت: «ای پیامبر خدا! اکنون که اصلی ترین رکن دین اسلام را نماز معرفی می کنید، ما که برای اسلام آوردن به سوی تو آمده ایم، باید این دین را با اصولش بپذیریم. پس نماز خواهیم خواند، آن چنان که شما بگویی». آن گاه مسلمانان طایفه ثقیف با شادمانی مدینه را به سوی شهر خویش ترک کردند.1



برچسب :
نوشته شده در جمعه 1393/10/26 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
چه چیزی وسیله تقرب به خداوند است؟
دعا و درخواست از خداوند، وسیله تقرب انسان به اوست. بهترین ادعیه، دعاهایی است که در قرآن آمده ، یا از زبان اهل بیت (ع) به ما رسیده است.

در بین دعاهای قرآنی، خواندن یک دعا بر هر مسلمان واجب است و حداقل باید ده بار آن را در شبانه روز بخواند.

ایندعا، آیه شریفه (اهدنا الصراط المستقیم) است که دعای بسیار مهمی است ومضامین بلندی دارد. نمازگزار با این دعا از خداوند می خواهد او را به راهمستقیم هدایت کند.

منبع : کتاب تفسیر همراه ، جلد 1 ، گروه تخصصی تفسیر قرآن


برچسب :
نوشته شده در جمعه 1393/10/26 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
دو گروه نماز خوانند اما ...؟

دو گروه نماز خوانند اما ...؟

در هنگامه نبرد حق و باطل (ایران و عراق)، عده ای جان بر کف، مهیای نبرد به صفوف رزمندگان پیوستند. عده ای به بهانه های مختلف هرگز به صفوف راهیان نور ملحق نشدند.

کم نبودند افرادی که تمام فعالیت آنها بین آشپزخانه و محل «قضای حاجت» سپری می شد. اینان در زمان جنگ نه خدمتی کردند، نه چیزی فهمیدند و نه دانستند که آمدن به این دنیا بهر چه بود اما هر دو گروه نماز می خوانند.

نماز یک جوان رزمنده، بامعنا بود و راهی به سوی داشت.

بشنوید از یکی از مهاجرین الی الله که در حیات مادی خود، راجع به نماز چگونه سخن گفت:

«زندگی واقعی در همین سنگرهاست از همین نمازهایی که در سنگرها برپا می شود و انسانهای پاک واقعی که مدتها دنبالشان بودم در اینجا هستند ...». (شهید مجید آذری، نجف آباد، کد شناسایی 10097590)

راستی به قول امام خمینی (ره)، «خدا با دلهای آنها چه کرده» و در نماز چه دیدند که اینگونه قضاوت می کنند؟ و در ادامه گفت: «راستی چه زیباست عشق بین انسان و خدا».

منبع: کتاب نماز شهیدان و شهیدان نماز، سیدمصطفی علوی؛ رضا حاجی آبادی، تهران، انتشارات سفیر اردهال.


برچسب :
نوشته شده در پنج شنبه 1393/10/25 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
علامت عامل دین

علامت عامل دین

امام صادق (ع) : قال لقمان لابنه : لکل شی ء علامة یعرف بها و یشهد علیها و ان للدین ثلاث علامات : العلم و الایمان و العمل به ، (الی ان قال ) و للعامل ثلاث علامات الصلوة و الصیام و الزکوة

حضرت لقمان به فرزندانش فرمود : برای هر چیزی علامتی است که به وسیله آن علامت شناخته می شود و به او شهادت داده می شود ، به درستی که برای دین سه علامت است : 1- علم ، 2- ایمان ، 3- عمل به ایمان تا آنجا که فرمود : برای عامل به دین سه علامت است : 1-نماز، 2- روزه ، 3- زکات .

( مستدرک الوسائل ، ج 1، ص 183 )

منبع : http://sotunedin.tebyan.net

برچسب :
نوشته شده در چهارشنبه 1393/10/24 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
تاثیر نماز بر شیوع خودکشی

( واستعینوا بالصبر و الصلوه .. )

سوره مبارکه بقره / آیات شریف 445 و 153


قدمت“ خودکشی ” به اندازه قدمت خود انسان است .در سراسر تاریخ مکتوب بشر، به اقدام انسان برای از میان بردن خود اشاره شده است.(1) که از آن جمله می توان به داستان خودکشی “آژاکس ” در ایلیاد هومر اشاره کرد .

تقریباهیچ جامعه ای را نمی توان یافت که اقدام به خودکشی در آن بوقوع نپیوندد. توجه کنید که “ اقدام به خودکشی ” با “ خودکشی موفق ” تا حدودی متفاوت است،بعنوان مثال ثابت شده است که خودکشی های جدی و مصمم که معمولا از روشهای جدی و خشونت آمیز ( مثل پرت کردن خود از ساختمانهای مرتفع، پریدن زیر قاطر،حلق آویز کردن،بریدن رگ یا استفاده از گلوله و ..) صورت می گیرد عمدتا در مردها و در سنین بالا و با موفقیت بوقوع می پییوندد.


درعوض “ اقدام به خودکشی ” به شیوه تهدید آمیز یا نمایشی و با استفاده از روشهای کم خطر تر مثل مصرف دارو،بیشتر در خانمها و درسنین جوانی شایع است وکمتر به موفقیت می انجامد .هر چند که در موارد تهدید و اقدام نمایشی به خودکشی نیز باید مساله را کاملا جدی گرفت.چرا که 70 تا 80 درصد کسانی که خودکشی موفق می کنند،قبلا نیت خود را با کسی در میان گذاشته اند که البته مورد توجه قرار نگرفته است .(2)


برچسب :
نوشته شده در چهارشنبه 1393/10/24 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
پیامبر (ص) چگونه نماز می‌‌خواند با دست باز یا بسته؟

چرا شیعیان با دست باز نماز می‌خوانند؟
قرار دادن دست راست بر روی دست چپ در نماز (دست بسته نماز خواندن) از اموری است که استحباب آن بین فقهای سه مذهب از مذاهب چهارگانة اهل سنّت مشهور است:

حنفی‌ها می‌گویند: روی هم گذاشتن دست‌ها در نماز، سنّتاست و واجب نیست، و برای مرد بهتر است که کف دست راستش را بر پشت دست چپ، زیر ناف قرار دهد، و زن دست‌ها را بر سینه‌اش بگذارد.

شافعی‌ها می‌گویند: گذاشتن دست روی یکدیگر، در نماز، برای مرد و زن سنّت است و بهتر است که کف دست راست را بر پشت دست چپ زیر سینه و بالای ناف به سمت چپ قرار دهد.

حنبلی‌ها می‌گویند: گذاشتن دست‌ها روی هم، سنّت است و بهتر است که کف دست راست را بر پشت دست چپ نهاده، زیر ناف قرار دهند.

فرقه مالکیّه بر خلاف سه مذهب فوق می‌گویند: آویختنِ دست‌ها در نمازهای واجب، مستحب است، قبل از مالکی‌ها نیز جماعتی همین قول را گفته‌اند که از آن جمله‌اند: عبداللّه بن زبیر، سعید بن مسیّب، سعید بن جبیر، عطاء، ابن جریح، نخعی، حسن بصری، ابن سیرین و جماعتی از فقها.


برچسب :
نوشته شده در سه شنبه 1393/10/23 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر

X