موضوعات مطالب
آرشيو مطالب
صفحه ها
آمار و امكانات
درباره وبلاگ

هرچند تاكنون درباره نماز ، پایگاه ها و صفحات مجازی ارزشمندي نشر يافته است، ولي در رسانه سعی داشته ایم با نگاه نو ، تدوين و دسته بندي مناسب جوانان و نوجوانان را به این مسیر رهنمون باشیم. اين مجموعه شامل بخش ها و موضوعات مختلفي شامل : جايگاه والاي نماز در ميان عبادت ها ،آثار و برکات نماز بر روي فرد و جامعه و نقش نماز در زندگي و روش هاي آن معلوم مي گردد. و دراین راستا راهكارهاي جذب كودك و نوجوان به نماز مانند: تشويق و تحسين، كردار نه گفتار، اخلاق خوش و اُنس با كودك و نوجوان، ميانه روي و... با بیان حکایات ، احادیث ، الگوها و... آورده شده است. باشد که این مجموعه ما و فرزندانمان را در مسیر برپا كنندگان نماز یاری گر باشد.
سایر امکانات
پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله : اگر بنده ارزش ماه رمضان را بداند، آرزو مى كند كه سراسر سال، رمضان باشد
نماز در قایق

یکی از دوستان شهید شاهمرادی نقل می‌کند: «تا نزدیکی‌های غروب آفتاب، مسیری طولانی را به طور مخفیانه شناسایی کرده بودیم. موقع مغرب، شهید محمدعلی شاهمرادی گفت: می‌خواهم نماز بخوانم. من گفتم: میان مواضع دشمن ممکن است هر لحظه شناسایی شده یا حتی اسیر شویم، ولی او بدون اعتنا به حرف من، آرام مشغول ساختن وضو بود. با خودم فکر کردم که جنگ ما به دلیل نماز است. همان‌گونه که امام حسین علیه السلام نیز وسط میدان کربلا در ظهر عاشورا نماز خواند. یک پتو کف قایق پهن کرده، به محمدعلی اقتدا کردیم و نماز را همان‌جا برپاداشتیم».1



برچسب :
نوشته شده در يکشنبه 1394/3/3 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
ترک جلسه امتحان

آیت‌الله سید محسن امین یکی از علما و دانشمندان بزرگ شیعه جبل عامل است. ایشان مدرسه‌ای در دمشق تأسیس کرده‌اند که دانش‌آموزان شیعه در آن مدرسه زیر نظر آن جناب تحصیل می‌کنند.
حاج سید احمد مصطفوی یکی از تاجران قم می‌گوید: «من از سید محسن امین شنیدم که می‌گفت: یکی از جوانان دانشجوی ما برای ادامه تحصیل به امریکا مسافرت کرد. چندی بعد نامه‌ای برای من نوشت بدین مضمون که چند روز قبل از دانشجویان مدرسه ما امتحان شفاهی می‌گرفتند. من هم برای امتحان رفته بودم. مدتی نشستم تا نوبت به من برسد. خیلی طول کشید. دیدم اگر بنشینم، نمازم قضا می‌شود. برخاستم که بروم نمازم را بخوانم. گفتند: کجا می‌روی؟ چیزی نمانده است که نوبت تو برسد.
گفتم: من مسلمانم و یک تکلیف دینی دارم که وقتش می‌گذرد. گفتند: امتحان هم وقتش می‌گذرد. اگر در این جلسه امتحانی غیبت کنی، هیئت ممتحنه دیگر برای تو جلسه خصوصی تشکیل نمی‌دهند.
گفتم: هرچه بادا باد، من از تکلیف دینی خودم چشم‌پوشی نمی‌کنم. سرانجام رفتم و نمازم را خواندم. از قضا هیئت ممتحنه متوجه غیبت من شده، فهمیده بودند که من برای ادای فریضه دینی غیبت کرده‌ام. گفته بودند: معلوم می‌شود که این جوان در انجام وظیفه خود جدّی است؛ انصاف نیست که او را محروم سازیم. برای قدردانی از اینکه به وظیفه دینی خود عمل کرده است، باید جلسه‌ای خصوصی برایش تشکیل دهیم. ازاین‌رو، جلسه دیگری تشکیل دادند و من در آن حضور یافتم و امتحان دادم.
آیت‌الله سید محسن امین پس از نقل این داستان فرمودند: من در مدرسه چنین جوانانی را تربیت کرده‌ام که اگر به دریا بیفتند، دامنشان تر نمی‌شود».
1



برچسب :
نوشته شده در شنبه 1394/3/2 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
هنوز به نماز ظهر عاشورای تو دخیل بسته ام
ای حسین! ای خورشید عاشورای روشن تاریخ! جهان در زیر لوای کربلای نام تو نَفَس می کشد و به تماشای قیام تو، قامت کشیده است.
عاشورای تو روز روشن تاریخ است و تاریخ، هنوز و همیشه بر مدار حماسه روز دهم تو طواف می کند. میلاد تو، میلاد کربلاست و کربلای تو، گستره همه کاینات است.
ای تکلّم روشن آیه های صبوری! اگر تو نبودی هنوز چشمه ها مسیر دریا را نمی دانستند و ابرها، سر در گم باریدن، هیچ خاک تشنه ای را به باور شکفتن نمی خواندند.
سلام بر تو ای شورآفرین! ای حسین! وقتی نام تو را می برم، خانه از عطر غریبی پر می شود و خورشید، آرام آرام به ایوان می آید. ای کلید فهم خوبی ها! تو را چگونه بنویسم، با کدام واژه بنویسم که واژه ها در ابتدای نام تو گم می شوند.
ای آن که نامت خواب ها را بر هم می زند و آب را طوفان می کند، ای مولای هر دو جهان! دوستیِ تو را بر خویش می بالم و این شادی، چراغ فروزان لحظه های تنهایی من است.
ای بلوغ رستگاری! نام دل انگیز تو را روزی هزار بار زمزمه می کنم و هنوز به نمازظهر عاشورای تو دخیل بسته ام. اینک جان مرا که در میلاد بشکوه تو شادمانه نشسته است شکوفا کن و پنجره ای به سمت خورشید خانه بزم خویش واکن تا آشنایحریم آسمانی تو باشم.

برچسب :
نوشته شده در جمعه 1394/3/1 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر
توجه به نماز در آخرین لحظات زندگی امام خمینی رحمه الله

یکی از ارادتمندان امام خمینی رحمه الله نقل می‌کند: «ساعت یک ربع به یازده بود که آقا سؤال کردند: ساعت چند است؟ پاسخشان را دادیم. فرمودند: من می‌خواهم وضو بگیرم؛ عرض کردیم چون وقت زیادی به ظهر مانده است، یک ساعت استراحت کنید. فرمودند: پس به آقای انصاری بگویید ساعت بیست دقیقه به دوازده بیاید که من می‌خواهم وضو بگیرم. به آقای انصاری خبر دادیم و در همان ساعت خدمت امام رسیدیم و امام وضو گرفتند. فرمودند: می‌خواهم نماز بخوانم. آقای انصاری گفتند: آقا می‌خواهند نماز نافله بخوانند و فعلاً نیازی به مهر نیست. در هر صورت، امام پس از خواندن نافله و نماز ظهر و عصر همچنان به نماز خواندن و ذکر گفتن ادامه دادند. تقریباً ساعت دو بعد از ظهر بود که افراد خانواده را طلبیدند و با آنها صحبت کردند. سپس حاج احمد آقا خدمت امام رسیدند. از ساعت دو و نیم به بعد دیگر صدای ذکر گفتن امام نمی‌آمد، ولی لب‌هایشان همچنان حرکت می‌کرد. ساعت سه و چند دقیقه بعد از ظهر بود؛ درحالی‌که امام ذکر می‌گفتند، ناگهان فشار خون ایشان پایین آمد و خیلی سقوط کرد تا اینکه سکته کردند».1


برچسب :
نوشته شده در جمعه 1394/3/1 توسط rasoul1517 | لينك ثابت | (0) نظر

X