دیده از خواب ناز بـــاز کـنید
رو بـــه درگـــاه کار ساز کنید
دستها را ز روی صدق و صفا
جــانــب آسمـــــان دراز کنید
رهزنان در کمــــین ایمـــانند
دُر، زبیگــانگــــان فــراز کنید
پلی از سجده تا خلوص زنیـد
راز را همـــــــره نیــــــاز کنید
آه را بـالِ ســـــوز بگشـــائید
روح را آشنـــــــــای راز کنید
قلب را فرصت حضور دهید
اشک را وقف سوز و ساز کنید
با همان قطره ها، وضو گیرید
با همــــان شستـــشو، نماز کنید
محمد جواد محبت
کـا را بگـــــذار هنگـــام نمـــاز اسـت ای برادر
موسم عرض دعا و ســـوز و ســاز است ای برادر
آنکه هنگام نماز، از کـار دنیــا چشــم پــوشــد
نزد حق در روز محشـر ســرفـــراز است ای برادر
سوی مسجد می کـنددعـوت تـو را بانگ مؤذّن
این ندا از نای حـی کــــار ســــاز است ای برادر
با حضور قلب، رو کن سوی محــراب عــبادت
چون حضور قلب تو، مفتاح رازت است ای برادر
اجر یک رکعت شود هفتاد رکعت در جماغت
باب رحمت سوی تو اینگـونه بــاز است ای برادر
خاک راه پاکبازان شو! چو «مردانـی» کـه دانـی
سیـّد و سـالارشــان، میــرحجــاز اســت ای برادر
محمد علی مردانی
تـا حــــریمش می روم بــــا بــــال پــــرواز نماز
تــــا خــدا خواهم سفر کردن به اعجاز نماز
کیستـــــم من تـــــا بگــویم: ذکر او دارم به لب
کاین زبان از اوست، او خودنکته پرداز نماز
چشـــم دل را بـــــاز کن تا باز بینی روی دوست
تـــا رســــد بر گوشَت از گلدسته آواز نماز
ازن حجازی صوت قدسی را که دارد شور عشق
می نــــوازم در ســه گاه وصل باز سازِ نماز
سجدة افلاک را، پـــایـــان نبـــــاشـد لحظـه ای
جنبـــــش هــــر ذره دارد شـوق آغاز نماز
رایت سبزی که بر پا داشـت دســت پیک عـشق
هســـت بــر این گنبـــد نیلی، سرافراز نماز
کامل اندیشـــه را بیــــخود پریشــان می کنـــم
در نخــــواهـم یافت جز از راه دل راز نماز
آن علمـــداری کـــه شــــده آگـاه از سرسجود
در منـــــای عـــــاشقــی گردید سرباز نماز
در فرات تشنه کامی دست شست از جان خویش
تا دل خـــــود را کنــــد آییــنه پــرداز نماز
مرتضی عصیانی خوزانی
در آن کشور بیابی هر چه خواهی
کسی کو بر حصار گنج ره یافت
گشایش بر کلید صبحگه یافت
غرضها را حصار آنجا گشایند
کلید آنجاست کار آنجا گشایند
در آن ساعت که باشد نشو جان ها
گل تسبیح روید بر زبان ها
زبان هر که او باشد برومند
شود گویا به تسبیح خداوند
اگر مرغ زبان تسبیح خوان است
چه تسبیح آرد آنکو بیزبان است
در آن حضرت که آن تسبیح خوانند
زبان بیزبانان نیز دانند
عاشقان چون به هوش باز آیند پیش معشوق در نماز آیند
پیش شمع رخش چو پرو سر ببازند و سرفراز آیند
در هوایی که ذره خورشید است پر برارندو شاه باز آیند
بر بساطی که عشق حاکم اوست جان ببازند و پاک باز آیند
گاه چو صبح بر جهان خندند گاه چو شمع در گداز آیند
این همه پرده ها بر آرایند بو که در پرده اهل راز آیند
چو نکو بنگری به کار همه عاقبت باز در نیاز آیند
این همه کارها به جای آرند بو که در خورد دلنواز آیند
ماه رویا همه اسیر تواند چند در شیب و در فراز آیند
تا به کی بی تو خون دل ریزند تا به کی بی تو زیر گاز آیند
وقت نامد که عاشقان پیشت از سر صد هزار ناز آیند
پرده بر گیر تا جهانی جان پای کوبان به پرده باز آیند
عاشقانی که همچو عطارند در ره عشق بی مجاز آیند
سعدی
مهری ماهوتی
اتل متل پروانه نشسته روی شانه
صدا میاد چه نازه میگه وقت نمازه
به این صدا چی میگن اذان و اقامه میگن
شیطونه ناراحته دنبال یه فرصته
میگه آهای مسلمون نماز رو بعدا بخون
هر کسی که زرنگه با شیطونه می جنگه
وقت نماز که می شه هر کاری تعطیل می شه
نماز چقدر شیرینه اول وقت همینه