«پیرزن فقیر و بینوایی مسجدی را که حضرت محمد صلی الله علیه و آله در آنجا نماز میخواندند، جارو میکشید. این پیرزن بیشتر در یکی از گوشههای محوطه مسجد میخوابید و خوراک او را کسانی که برای نماز جماعت میآمدند، تهیه میکردند. روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد مسجد شدند؛ ولی زن جاروکش را ندیدند. پرسیدند: کجا رفته است؟ جواب دادند: این زن شب گذشته مرده است و او را دفن کردهاند. تصور نمیکردیم که این زن ارزش آن را داشته باشد که خبر مرگش را به شما بدهیم. پیامبر از شنیدن این خبر ناراحت شدند و آنها را توبیخ کردند. سپس از آنها خواستند تا او را به مکان قبر زن ببرند. آنها حضرت را راهنمایی کردند. ایشان همراه جمعیت آمدند و با همه همراهها رو به قبر زن ایستاده، برای آمرزش این پیرزن نماز میت خواندند».1
«پیامبر اسلام برای دعوت مردم به اسلام، افراد یا گروههایی را به سوی قبیلههای مختلف در شبه جزیره عربستان اعزام میکرد تا آنها را به توحید، یکتاپرستی و پرهیز از شرک فراخوانند. برخی قبیلهها مانند عضل و قاره که با ظهور اسلام منافعشان را در خطر میدیدند، با مسلمانها از درِ نفاق و دورویی درآمدند و از رسول اکرم صلی الله علیه و آله ، نمایندهای را برای ارشاد و تبلیغ قبیلههای خود درخواست کردند. پیامبر هم گروهی را به سرپرستی مرند به سوی آنها اعزام کرد. آنها در منطقهای به نام رجیع در خارج مدینه با توطئه و نقشه قبلی، نمایندههای پیامبر را محاصره کردند که بر اثر درگیری، تعدادی از مسلمانها به شهادت رسیدند و دو نفر به نامهای زید و جنیب به اسارت منافقها درآمدند. منافقها برای خوشخدمتی، این دو مسلمان را به کفار قریش تحویل دادند. کفار هم زید را در دم شهید کردند و تصمیم گرفتند جنیب را در تنعیم به دار بیاویزند. جنیب در کنار چوبه دار از سران قریش خواست که اجازه دهند دو رکعت نماز بخواند. کفار با پیشنهاد جنیب موافقت کردند و جنیب با آرامش و توجه به نماز ایستاد. بیتوجهی وی نسبت به مرگ، اطرافیان را به شدت شگفتزده کرد. جنیب پس از نماز رو به کفار کرد و گفت: اگر نبود که گمان کنید من از ترس مرگ، نمازم را طولانی میکنم، به این زودی از عبادت خدای سبحان جدا نمیشدم. جنیب را به دار آویختند؛ درحالیکه لبانش به یاد خدا میجنبید و آخرین کلامش این بود: خدایا تو شاهدی که یک دوست در اطرافم نیست تا سلام من را به حبیبم برساند. خدایا تو سلام مرا به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برسان. این را گفت و به شهادت رسید».1
آثار و برکات نماز جماعت
- در نماز جماعت، آثار برابری و برادری بهتر نمودار می گردد.
- افراد مختلف از قشرهای گوناگون جامعه در کنار یکدیگر می ایستند و با خدای خویش راز و نیاز می کنند.
- نمازگزاران در پایان نماز با یکدیگر آشنا می شوند.
- به مشکلات هم دیگر رسیدگی می کنند و به یاری هم می شتابند.
- اگر یکی از مؤمنان را در صف جماعت ندیدند از حال او جویا می شوند.
- اگر بیمار بود به دیدارش می روند.
- اگر گرفتار بود به یاریش می شتابند.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:
«مَنِ اختَلَفَ اِلَی المَسجِدِ اَصَابَ اِحدَی الثَّمَانِ: اَخاً مُستَفاداً فِی اللّهِ، اَو عِلماً مُستَطرَفاً، اَو ءَایَهً مُحکَمَهً، اَو سَمِعَ کَلِمَهً تَدُلُّهُ عَلَی الهُدَی، اَو رَحمَهً مُنتَظِرَهً، اَو کَلِمَهً تَرُدُّهُ عَن رَدًی، اَو یَترُکَ ذَنباً خَشیَهً، اَو حَیَاءً».
«هر کس در مسجد رفت و آمد کند به یکی از هشت مورد زیر می رسد: یا به برادری می رسد که در راه خدا از او فایده ای می برد، یا به علم و دانش تازه، یا به آیه محکمه و دلیل درست و مطابق با واقع، یا سخنی شنود که او را به راه حق هدایت و رهبری نماید، یا به رحمت الهی که انتظار آن را می برد، یا به سخنی که او را از انحراف و گمراهی باز دارد، یا ترک گناهی کند به خاطر ترس از عقوبت و یا شرم از خدا».
منبع: کتاب خانه دوست، جعفر شیخ الاسلامی، انتشارات مؤسسه فرهنگی انتشاراتی ستاد اقامه نماز، تابستان 1389.
سرباز نماز
در یکى از روستاهاى فیروزکوه، جلسه بزرگداشت شهدا برپا بود و شهید امیر سپهبد صیاد شیرازى به عنوان سخنران دعوت شده بود.
پس از مداحى و چند برنامه مرسوم دیگر از شهید صیاد خواستند سخنرانى کند. ایشان پشت تریبون قرار گرفت و پس از شروع به صحبت با نام خداوند تبارک و تعالى و درود و صلوات بر پیامبر و آلش (علیهم السّلام) فرمود: روزى جلسه مهمى در مورد جنگ خدمت حضرت امام بودیم، وقت نماز شد، امام وضو گرفت و به نماز ایستاد و ما هم به تبع امام فهمیدیم وقت نماز است و نماز بر همه چیز ترجیح دارد. بعد شهید صیاد شیرازى با اشاره به وقت نماز به حضار فرمود: الان هم وقت نماز هست اگر خواستید بعد از نماز براى شما سخنرانى مى کنم. صحبت را تمام کرد و صفهاى نماز تشکیل شد و همانجا در اول وقت نماز جماعت برپا شد.