طبق عقیده شیعه تکتف یا تکفیر یعنی دست بسته نماز خواندن، این عمل از زمان خلیفه دوم وارد دین شده است و از بدعتهای ایشان است. با توجه به روایات در زمان رسول الله (ص) تکتف وجود نداشته است و از سوی خلفا, پس از رحلت رسول اکرم (ص ) صورت گرفت - عموما از زمان عمر خلیفه دوم مرسوم شد. پی نوشت ها مرکز تخصصی نماز |
امام صادق علیه السلام فرمود: «شخص مسلمانی که در همسایگی او مردی نصرانی بود، او را دعوت به اسلام و مزایای ایمان آوردن را برایش تشریح کرد. نصرانی ایمان آورد. سحرگاه، مرد مسلمان به درِ خانه نصرانی تازهمسلمان، رفت و در را کوبید. همسایهاش بیرون آمد. گفت: برخیز وضو بگیر تا با هم به مسجد برویم و نماز بخوانیم. آن مرد وضو گرفت؛ لباسهایش را پوشید و با او به مسجد رفت. قبل از نماز صبح، مرد مسلمان هرچه خواست، نماز خواند؛ او هم از رفیق خود پیروی کرد. نماز صبح را خواندند. پس از آن نشستند تا آفتاب سر زد. نصرانی خواست به منزلش برگردد که مسلمان گفت: کجا میروی؟ روز کوتاه است و تا نماز ظهر و عصر چندان فاصلهای نیست. او را نگهداشت تا نماز عصر را نیز خواند. خواست از جا حرکت کند که مرد مسلمان گفت: از روز چیزی نمانده، نزدیک غروب است و دوباره او را نگهداشت تا نماز مغرب را هم خواندند. بعد گفت: وقت نماز عشا نزدیک است. نماز دیگری مانده است. آن را هم بخوانیم، بعد خواهی رفت. پس از نماز عشا از یکدیگر جدا شدند.
روز بعد هنگام سحر دوباره در خانه او رفت. به نصرانی تازهمسلمان شده گفت: حرکت کن تا برای نماز به مسجد برویم. مرد پاسخ داد: من فقیر و عیالمندم. برای دین، کسی را پیدا کن که از من، فارغتر باشد. حضرت صادق علیه السلام فرمود: به این روش، او را در دین داخل کرد و با زیادهروی و تحمیل بیجا او را از دین بیرون کرد».1
سلمان فارسی در نخستین روزهایی که برای تحقیق درباره دین اسلام به مدینه آمده بود، شبی در منزل ابوایوب انصاری خدمت پیامبر اسلام بود. در آنجا تعدادی از مسلمانها برای ادای نماز جماعت گرد آمده بودند. پیامبر مقداری درباره اهمیت و فضیلت نماز برای افراد حاضر سخن گفتند و بعد برای نماز آماده شدند. سلمان در ایران و جاهای دیگر مکان عبادت مسیحیها یعنی کلیساها را باشکوه و زرق و برق بسیار دیده بود. بنابراین، از سادگی محل عبادت مسلمانان در شگفت و حیرت بود. از یکی از مسلمانها پرسید: شما خداوند را چگونه و با چه وسیلهای پرستش میکنید؟ آن مرد پاسخ داد: به همین سادگی که میبینی، در برابر خداوند به عبادت میایستیم و او را میخوانیم. درحالیکه سلمان جذب آن همه سادگی و بیپیرایگی مسلمانان گشته و ذهن و قلبش، آماده پذیرش اسلام شده بود، پیامبر آیههایی از سوره یس را که تازه نازل شده بود، در نماز قرائت فرمود.
وقتی نماز به پایان رسید، سلمان نزد پیامبر رفت و با خضوع تمام اسلام را پذیرفته و مسلمان شد. وی در دینداری و ایمان به مقامی رسید که پیامبر در وصف او فرمود: «سَلْمانُ مِنّا اَهْل البیت».1
نماز از جمله عباداتی است که علاوه بر این که در قرآن در آیات زیادی بر آن تأکید شده، همراه با عبادات و دستورات دینی مختلفی نیز آمده است. که در این مطلب به آن اشاره می کنیم.
در تفاسیر و روایات مختلف، مراد از صبر را در این آیه، روزه دانسته اند.(4)
با برپایی نماز که انسان را از زشتی ها و منکرات باز می دارد، روح و جان خود را از همه آلودگی ها پاک و به صفات پسندیده آراسته کنید و آنگاه مردم را به خوبی ها امر و از بدی ها و منکرات نهی نمایید.
نماز و مشورت
"والذین استجابوا لربهم و اقامواالصلوة و امرهم شوری بینهم..."(9) و آنان که امر خدا را اجابت کردند و نماز را به پا داشتند و کارشان را به مشورت یکدیگر انجام دهند... . مؤمنان به وسیله نماز ارتباط خود را با خدا محکم تر کرده و با مشورت با یکدیگر، موجبات دلگرمی دیگران را فراهم آورده و وحدت بیشتری را در جامعه اسلام سبب می شوند.
2. بقره/43 و در آیات زیاد دیگری از جمله در آیات83، 110، 177و 277 همین سوره، این دو همراه ذکر شده اند.
3. بقره/45 و نیز در آیه 153 همین سوره به این مضمون آمده است.
4. به ترجمه تفسیرالمیزان ج1، صفحه 230 و تفسیر نمونه ج1، صفحه 218 مراجعه شود.
5. بقره/125.
6. اعراف/29.
7. لقمان/17.
8. فاطر/29.
9. شوری/38.
10. مزمل/20.
نقل شده است: «جبیر پس از غزوه بدر از مکه معظمه به سمت مدینه حرکت کرد تا درباره اسیران مشرکان نزد پیغمبر صحبت کند. او در آن زمان، کافر بود و میخواست اسیرها را خلاصی دهد. بنابراین، با این قصد وارد مدینه شد و اذان صبح به در مسجدالنبی رسید. در آن ساعت، خاتم پیامبران مشغول نماز صبح بود. در رکعت اول بعد از سوره حمد، سوره مبارکه طور را میخواند. چون مشرکها اجازه ورود به مسجد را نداشتند، او بیرون مسجد ماند.
جبیر میگوید: بیرون مسجد به این سوره گوش میدادم تا آنجا که حضرت آیه «إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَاقِعٌ» را قرائت فرمود. ناگهان بر خود لرزیدم. میگوید: در همان حال که این آیه را شنیدم، نشستم و به فکر افتادم که علاجی کنم. جبیر سرانجام، مسلمان و یکی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله شد».1
«یکی از نمازهای دشمنشکن در طول تاریخ اسلام نماز جماعت پیامبر و مسلمانها در فتح مکه است. آن هنگام وقتی ابوسفیان و اطرافیانش هیمنه و شکوه پیامبر و مسلمانها را در نماز جماعت دیدند، سخت مبهوت و حیران آن همه عظمت اسلام شدند. ابوسفیان هنگامیکه دید پیامبر در جلو و مسلمانها پشت سر او به نماز ایستادهاند؛ تکبیر میگویند و همه در رکوع و سجود با او هماهنگ عمل میکنند، جذب آن همه عظمت و شکوه شد. ابوسفیان که میدید چگونه مسلمانها در پیروی از پیامبر اسلام از یکدیگر پیشی میگیرند و دستورهایش را با جان و دل انجام میدهند، نمیتوانست آن همه ابهت و احترام را ببیند و خاموش بماند و سرانجام با میل خود اسلام آورد».1
«وقتی در بیست و سوم خردادماه 67 در شلمچه اسیر شدیم، یک روز ما را در بصره نگه داشتند؛ بعد به پادگان الرشید بغداد منتقل کردند و در سلولهای خیلی تنگ جا دادند. بیست نفر را در سلولهای دو در دو یا دو در دو و نیم میریختند. به اندازهای جا تنگ بود که بچهها نمیتوانستند پایشان را دراز کنند. با این حال، نماز جماعت بچهها ترک نمیشد. هنگامیکه مأمور عراقی برای گرفتن آمار میآمد و میرفت، تازه کارمان شروع میشد و به سراغ برنامههای نماز و دعا میرفتیم.
برای هر سلول، یک سطل آب و یک لیوان میگذاشتند تا اگر کسی تشنه شد، آب داشته باشد. صبحها هم در را برای بچهها باز نمیکردند تا دستشویی بروند یا وضو بگیرنند و نماز بخوانند. همه از همان آبی که برای خوردن گذاشته بودند، استفاده میکردند؛ صورتشان را میشستند و برای اینکه سلول بیشتر خیس نشود، دستها را از لای میلهها بیرون میبردند و میشستند. به هر صورت، نماز جماعت در بین بچهها ترک نمیشد.
بعد از هشت روز به اردوگاه دوازده تکریت منتقل شدیم. همان اول حسابی کتکمان زدند. بعد در هر آسایشگاه، 150 نفر را جا دادند که میشود گفت به هر نفر نزدیک یک وجب و چهار انگشت جا رسید. نماز جماعت هم ممنوع شد. حتی گفتند: جمع شدن سه چهار نفر با همدیگر ممنوع است.
داشتن مهر هم ممنوع اعلام شد. یک عده از بچهها از قبل با خودشان مهر داشتند، اما بیشتر بچهها مهر نداشتند. به همین علت مجبور شدیم از سنگ استفاده کنیم. روز که برای هواخوری میرفتیم، میگشتیم و سنگهایی که برای مهر مناسب بود، برمیداشتیم. وقتی عراقیها این را دیدند، گفتند هیچکس حق ندارد از حیاط، همراه خودش به داخل آسایشگاه سنگ ببرد. ترفند جدید بچهها جعبههای تاید بود که وقتی تمام میشد کاغذش را پاره میکردند تا به عنوان مهر استفاده کنند. باز سر و صدای مأموران عراقی درآمد. هرکس کاغذ داشت، تنبیه میشد. مجبور شدیم کار دیگری بکنیم؛ کاغذها را با دستهایمان نگه داریم تا وقتی سجده میرویم آن را جای مهر بگذاریم و دوباره وقتی سر از سجده برمیداریم، کاغذ را در دستمان بگیریم. برخی از بچهها هنوز همراه خودشان سنگ میآوردند؛ از همین شیوه استفاده میکردند تا مأمورها متوجه نشوند. چند بار بین بچهها و عراقیها درگیری پیش آمد. هر بار مأمورها مهر بچهها را میگرفتند؛ آنها را تنبیه میکردند و حسابی کتکشان میزدند، اما بچهها دستبردار نبودند. دوباره چیزی پیدا میکردند تا جای مهر از آن استفاده کنند. این وضعیت یکی دو هفتهای ادامه داشت تا اینکه مأمورهای عراقی خسته شدند. هنگامیکه دیدند در زمینه نماز حریف ما نمیشوند، محبور شدند آزادمان بگذارند».1
نماز جماعت و اثرات و جایگاه آن:
1.نماز جماعت ماکت اسلام و اعتقادات حقه ی آن است به گونه ای که هر کس ان را ببیند، حجت بر او تمام شده ونمیتواند از اسلام و اعتقادات آن اظهار بی اطلاعی کند.
2.سالم ترین، عاطفی ترین، پربها ترین، پاک ترین و کم خرج ترین اجتماعات دنیاست. در این اجتماع با شکوه و معنوی کینه ها، کدورت ها، بدگمانی ها و تفرقه ها از میان رفته و قلوب همگان با هم الفت یافته و همه با هم متحد میگردند.
3.مانور عظیم، با شکوه وسالم و آرامی است که بدون صرف بودجه، همه روزه برگزار گردیده و شکوه و عظمت اسلام و مسلمانان را به رخ کفار، منافقان و دشمنان اسلام کشیده و انان را به هراس می اندازد.
4.بهترین مرکز آشنا شدن با یکدیگر، انتخاب دوستان شایسته، آگاهی از مشکلات و نیاز های همدیگر و زمینه سازی برای تعادل اجتماعی بین آحاد مسلمین است.
5.بهترین عامل ایجاد نظم و انضباط، صف بندی و وقت شناسی در امور زندگی است.
6.نمایشی عظیم از حضور در صحنه و پیوند عمیق امام و امت است.
7.از بین برنده ی روحیه فرد گرایی، انزوا و گوشه گیری و تقویت کننده روحیه جمع گرایی است.
8.برقرار کننده مساوات و برابری بین طبقات مختلف جامعه است. در این اجتماع، فقیر و ثرتمند، باسواد و بی سوادف رئیس و زیردست، معلم و دانش آموز همه درکنار هم و بدون هیچ تمتیازی در پیشگاه خدا می ایستند.
9.کاهش دهنده جرایم و منکرات در جامعه و سوق دهنده افراد به سوی معروف ها و نیکی هاست.
10.بهترین و شیواترین عامل ترویج نماز و دعوت همگان به آن است.
-----------------------------------------------------------------
منبع: کتاب پرتوی از اسرار نماز صفحه های 211و 226
کتاب راه آسمان
«عراقیها تصمیم گرفتند که ما را به زیارت حرم حضرت علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام ببرند؛ اما هنگامی که نوبت به اردوگاه ما رسید، کسی حاضر نشد زیر پرچم صدام به زیارت برود. ما میگفتیم: اگر ما را به زیارت میبرید، چرا در شب عاشورا (دو ماه پیش) با ما آنگونه برخورد کردید؟ عراقیها جواب میدادند که آن روز دستور داشتیم شما را بزنیم و امروز هم دستور رسیده، به هر صورت شما را به زیارت ببریم؛ اما کسی به حرف بعثیها گوش نداد و همه متحد شدیم که زیر پرچم صدام به زیارت نرویم. عراقیها قبل از ما یک گروه از اسیرهای داخل اردوگاه را به زیارت برده بودند و به آنها اجازه نداده بودند که نماز صبح را بخوانند؛ یعنی یک ساعت قبل از نماز صبح آنها را سوار ماشین کرده بودند. این مسئله خیلی برای ما سخت بود و با اینکه یک عمر انتظار زیارت قبر اباعبدالله الحسین علیه السلام را داشتیم، اما نتوانستیم به خاطر یک امر مستحب (زیارت) یک امر واجب (نماز) را کنار بگذاریم و ناچار از این فرصت چشمپوشی کردیم. به دنبال آن خواستههایمان را نیز در دو مورد مطرح کردیم:
اگر میخواهید ما را به زیارت امام حسین علیه السلام ببرید، اجازه بدهید صبحها زیارت آن حضرت را همگی با هم زمزمه کنیم.
اگر میخواهید ما را به زیارت امام علی علیه السلام ببرید، به جای بعضی خرجهای بیهوده، بیایید کتاب آن حضرت یعنی نهجالبلاغه را در اختیار ما قرار دهید.
همچنین به آنها اعلام کردیم که شما میخواهید از ما به عنوان حربهای علیه اسلام و انقلاب استفاده کنید و با فیلمبرداری و تبلیغ در این زمینه، خود را خوب جلوه دهید. به همین دلیل، اگر به قیمت جانمان هم تمام شود، به زیارت نخواهیم رفت.
با اینکه همه اسرا مشتاق زیارت حرم ائمه اطهار علیهم السلام بودند، ولی چون یقین داشتند که نماز صبح از دستشان میرود، حاضر نشدند که این مسئله را قبول کنند. به دلیل سرپیچی از دستور صدام یعنی حاضر نشدن برای رفتن به زیارت، نگهبانهای بعثی بیش از یک ماه اسیرها را مورد ضرب و شتم قرار دادند. آنها همچنین دویست نفر از دوستان ما را عریان کردند. پس از کتککاری و شکنجه به اردوگاهی دیگر منتقل کردند و ما را تا مدتی از آنها بیخبر گذاشتند».1