یکیاز آداب مهمه قرائت کتاب الهى، که عارف و عامى در آن شرکت دارند و زا آن نتایج حسنه حاصل شود و مجوب نورانیت قلب و حیات باطن شود، تعظیم است و آن موقوف به فهم عظمت و بزرگى و جلالت و کبریاى آن است.
بدان اى عزیز! که عظمت هر کلام و کتابى یا به عظمت متکلم و کاتب آن است، و یا به عظمت مطالب و مقاصد آن است، و یا به عظمت نتایج و ثمرات آن است، و یا به عظمت رسول و واسطه آن است، و یا به عظمت مرسل اله و حامل آن است، و یا به عظمت حافظ و نگاهبان آن است، و یا به عظمت شارح و مبین آن است، و یا به عظمت وقت ارسال و کیفیت آن است. و بعض از این امور ذاتاً و جوهراً در عظمت دخیل است، و بعضى عرضاً و بالواسطه، و بعضى کاشف از عظمت است. و جمیع این امور که ذکر شده، دراین صحیفه نورانیه به وجه اعلى واوفى موجود، بلکه از مختصات آن است، که کتاب دیگرى را در آن یا اصلاً شرکت نیست و یا به جمیع مراتب نیست.
فراقک گوید از مقامات معمولى سرشار او و مثل او است.
بالجمله، تصفیه عمل از این دو مرتبه نیز در نزل اهل الله لازم است، و عمل با آن معلل و از حظوظ نفسانیه خارج نیست؛ و این کمال خلوص است. و پس از این، مراتب دیگرى است که از حدود خلوص خارج و در تحت میزان توحید و تجرید و ولایت است.
عزیزا! جمیع علوم، عملى است حتى علم التوحید را نیز اعمالى است قلبیه و قالبیه، توحید تفعیل است؛ و آن، کثرت را به وحدت برگداندن است؛ و این از اعمال روحیه و قلبیه است.
تا در کثرات افعالیه واقعى واقع هستى، و سبب حقیقى را نشناختى و دیده حق بین پیدا نکردى، و خدا را در طبیعت ندیدى و جهات کثرات طبیعیه و غیر طبیعیه را فانى در حق و افعال او نکردى، و سلطان وحدت فاعلیت حق در قلبت علم نیفراشته، از خلوص و اخلاص و صفا و تصفیه، بکلى دور و از توحید مهجورى.
تمام ریاهاى افعالیه و اکثر ریاهاى قلبیه از نقصان توحید افعالى است. آن که مردم ضعیف بى چاره بیکاره را مؤثر در دار تحقق مىداند و متصرف در مملکت حق مىشمارد، از کجا مىتواند خود را از جلب قلوب آنها بى نیاز داند و عمل خود را از شرک شیطان تصفیه و تخلیص کند؟ تو سرچشمه را باید صافى کنى تا آب صافى از آن بیرون آید، و الا با سرچشمه گل آلود توقع صفاى آب نداشته باش.
تو اگر قلوب بندگان خدا را در تحت تصرف حق بدانى و معنى یا مقلب القلوب را به ذائقه قلب بچشانى و به سامعه قلب برسانى، خود با این همه ضعف و بیچارگى در صدد صید قلوب برنایى.
و اگر حقیقت بیده ملکوت کل شىء(سوره یس ۳۶) و له الملک(سوره فاطر ۳۵) و بیده الملک(سوره ملک (67): آیه 1.) را به قلب بفهمانى، از جلب قلوب بى نیاز شوى، و به قلوب ضعیفه این مخلوق[ات] ضعیف خود را محتاج ندانى، و غناى قلبى براى تو رخ دهد.
تو در خود حس احتیاج کردى و مردم را کارگشا دانستى، پس محتاج به جلب قلوب شدى؛ و خود را به قدس فروشى متصرف در قلوب انگاشتى، پس محتاج به ریاشدى؛ اگر کار گشا را حق مىدیدى و خود را نیز متصرف در کون نمىدیدى، بدین شرکها احتیاج پیدا نمىکردى.
اى مشرک مدعى توحید! و اى ابلیس در صورت آدمزاده! تو این ارث را از شیطان لعین بردى که خود را متصرف مىبیند و فریاد لاغوینهم(82 و 83 سوره ص) مىزند. آن بدبخت و شقى در حجابهاى شرک و خودبینى است؛ و آنان که عام و خود را مستقل دانند نه مستظل، و متصرف دانند نه مملوک، از شیطت ابلیس ارث بردهاند.
از خوب گران برآى، و به قلب خود برسان آیات شریفه کتاب الهى و صحیفه نوران ربوب را. این آیات باعظمت براى بیدار کردن من و تو فرو فرستاده شده، و ما جمیع حظوظ خود را منحصر به تجوید و صورت آن کردیم و از معارف آن غفلت ورزیدیم تا شیطان بر ما حکومت کرد و حکم فرماشد و در تحت سلطه شیطان واقع شدیم.
بار خداوند که ما بندگان ضعیف را بى سابقه خدمت و طاعتى به احتیاج به بندگى و عبادتى با تفضل و عنایت و محض رحمت و کرامت لباس هستى پوشانیدى، و به انواع نعمتهاى روحانى و جسمانى و اصناف رحمتهاى باطنى و ظاهرى مفتخر فرمودى، بى آن که از نبود ما خللى در قدرت و قوت تو راه یابد، یا از بود ما به عظمت و حشمت تو چیزى افزاید، اکنون که سرچشمه رحمانیت تو جوشید و چشم خورشید جمال جمیل تو درخشید و ما را به بحار رحمت مستغرق و به انوار جمال منور فرمود، نقایص و خطیئات و گناهان و تقصیرات ما را نیز به نور توفیق باطنى و دستگیرى و هدایت سرى جبران فرما، و دل سر تا پا تعلق ما را از تعلقات دنیاویه برهان و به تعلق به عز قدس خود آراسته نما.
با الها! از طاعت ما ناچیزان بسطى در ملک تو حاصل نشود، و از سرپیچى ما نقصى در مملکتت راه نیابد، و از عذاب و شکنجه گناهکاران نفعى به تو عاید نگردد، و از بخشش و رحمت افتادگان نقصانى در قدرت تو حاصل نشود، عین ثابت خطاکاران طالب رحمت است و فطرت ناقصان طلبکار تمامیت، تو خود با لطف عمیم با ما رفتار فرما به سوء استعداد ما نظر فرما.
الهى، ان کنت غیر مستاهل لر حمتک، فانت اهل ان نجود على بفضل سعتک. الهى، قد ستزت على ذنوبا فى الدنیا، وانا احواج الى سترها على منک فى الاخرى. اهلى هب لى کمال الانقطاع الیک، وانز ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور، فتصل الى معدن العظمه
تا اینجا به تقدیر الهى - جل و علا - کلام ما ختم شد، حامداً شاکراً على نعمائه، مصلیاً علبى محمد و آله الطاهرین.
به تاریخ روز دوشنبه دوم ربیع الثانى هزار و سیصد و شصت و یک (1361) قمرى.
از جمله تعقیبات شریفه، تسیبحات صدیقه طاهره (علیه السلام) است که رسول خدا (صلىاللهعلیهوآله) و آن معظمه تعلیم فرمود. و آن افضل تعقیبات است. در حدیث است که اگر چیزى افضل از آن بود، رسول خدا (صلىاللهعلیهوآله) آن را به فاطمه (علیه السلام) عطا مىفرمود و از حضرت صادق (علیه السلام) مروى است که این تسبیحات در هر روز در تعقیب هر نمازى پیش من محبوبتر است از هزار رکعت نماز در روز..
عبد سالک باید در تعقیب نماز قدرى تفکر کند در نقص خود و عبادت خویش و غفلتهاى در حال حضور، که خود گناهى است در مذهب عشق و محبت؛ و حرمان خود را از حظوظ حضور و محضر مقدس حق - جل جلاله - به نظر آورد، و در تعقیبات، که خود فتح باب دیگرى است از رحمت - تبارک و تعالى - به اندازه میسور جبران کند، و این اذکار شریفه را به قلب برساند و دل را به آنها زنده کند؛ شاید خاتمهاش به حسن و سعادت مختوم شود.
و چون صبح افتتاح اشتغال به کثرات و ورود در دنیا است و با مخاطره اشتغال به خلق و غلفت از حق انسان مواجه است. خوب است انسان سالک بیدار در این موقع باریک براى ورود در این ظلمتکده تاریک به حق تعالى متوسل شود و به حضرتش منقطع گردد.
و چون خود را در آن محضر شریف آبرومند نیم بیند، به اولیاء امر و خفراى زمان و شفعاء انس و جان، یعنى رسول ختمى (صلىاللهعلیهوآله) و ائمه معصومین (علیه السلام)، متوسل گردد و آن ذوات شریفه را شفیع و واسطه قرار دهد.
و چون براى هر روزى خفیر و مجیرى است، پس روز شنبه به وجود مبارک رسول خدا (صلىاللهعلیهوآله)، و روز یک شنبه به حضرت امیر المومنین (علیه السلام)، و روز دوشنبه به امامان همامان سبطان (علیه السلام)، و روز سه شنبه به حضرات سجاد و باقر و صادق (علیه السلام) و روز چهارشنبه به حضرات کاظم و رضا و تقى و نقى (علیه السلام)، و روز پنجشنبه به حضرت عسکرى (علیه السلام)، و روز جمعه به ولى امر عجل الله فرجه الشریف، متلعق استمناسب آن است که در تعقیب نماز صبح براى ورود در این بحر مهلک ظلمانى و دامگاه مهیب شیطانى، متوسل به خفراى آن روز شود و با شفاعت آنها، که مقربان بارگاه قدس و محرمان سراپرده انسند، از حق تعالى رفع از حق تعالى رفع شر شیطان و نفس اماره بالسوء راطلب کند، و در اتمام و قبول عبادات ناقصه و مناسک غیر لایقه، آن بزرگان را واسطه قرار دهد.
البته حق تعالى شانه چنانچه محمد (صلىاللهعلیهوآله) و دودمان او را وسایط هدایت و راه ناهاى ما مقرر فرموده و به برکات آنها امت را از ظلالت و جهل نجات مرحمت فرموده، به وسیله و شفاعت آنها قصور ما را ترمیم و نقص ما را تتمیم فرماید و اطاعات و عبادات ناقابل ما را قبول مىفرماید. انه ولى الفضل و الانعام و تعقیبات ماثوره در کتب ادعیه مذکور، و هر کس مناسب با حال خود انتخابى کند و این سفر شریف را به خیر و سعادت به اتمام رساند.
مرتبه اول: یکى از مراتب آن، تصفیه عمل است - عمل قلبى یا قالبى - از شائبه رضاى مخلوق و جلب قلوب آنها، چه براى محمدت یا براى منفعت یا براى غیر آن. و در مقابل این، اتیان عمل است ریائاً. و این ریاء فقهى، و از همه مراتب ریا پستتر و صاحب آن از همه مرائىها بى ارزشتر و خسیستر است.
مرتبه دوم: تصفیه عمل است از حصول مقصودهاى دنیوى و مآرب زائله فانیه، گرچه داعى آن باشد که خداى تعالى به واسطه این عمل عنایت کند؛ مثل، خواندن نماز شب براى توسعه روزى، و اتیانصلوه اول ماه مثلاً براى سلامت از آفات آن ماه، و دادن صدقات براى سلامتى و دیگر مقصدهاى دنیوى... گرچه پیش اهل معرفت این نماز را به هیچ وجه ارزشى نیست و مثل سایر کسبهاى مشروعه است، بلکه شاید از ا: نیز کمتر باشد.
مرتبه سوم: تصفیه آن است از رسیدن به جنات جسمانیه و حور و قصور و مثال آن از لذات جسمانیه. و مقابل آن، عبادت اجیران است؛ چنانچه در روایت شریفه است. و این نیز در نظر اهل الله چون سایر کسبها است، الا آن که عمل این کاسب اجرتش بیشتر و بالاتر است، در صورتى که قیام به امر کند و از مفسدات صوریه عمل را تخلیص کند.
مرتبه چهارم: آن است که عمل را تصفیه کند از خوف عقاب و عذابها[ى] جسمان موعود. و مقابل آن، عبادت عبید است؛ چنانچه در روایات است. و این عبادت نیز در نظر اصحاب قلوب قیمتى ندارد و از نطاق عبودیت الله خارج است. و در نظر اهل معرفت فرق نکند که انسان ملى را بکند از خوف حدود و تعزیرات در دنیا، یا خوف عقاب و عذاب آخرتى، یا براى رسیدن به زنهاى دنیائى، یا براى رسیدن به زنهاى بهشتى، در این که هیچ یک براى خدا نیست...
مرتبه پنجم: تصفیه عمل ست از رسیدن به سعادات عقلیه ولذات روحانیه دائمه ازلیه ابدیه و منسلک شدن در سلک کروببین و منخرط شدن در جرگه عقول قادسه و ملائکه مقربین. و در مقابل آن، عمل نمودن براى این مقصد است... ولى در مسلک اهل الله این مرتبه نیز از نقصان سلوک، و سالک آن نیز کاسب و از اجیران به شمار مىرود، گرچه در متجر و مکسب با سایرین فرقها دارد.
و در ازاء این مرتبه کهمرتبه ششم است تصفیه آن عمل است از خوف عدم وصول به این لذات و حرمان از این سعادات. و در مقابل، عمل براى انى مرتبه از خوف است. و این نیز گرچه مرتبه عالیهاى است و از حد اشتهاى امثال نویسنده خارج است، ولى در نظر اهل الله این نیز عبادت عبید است و عبادت معلل است.
مرتبه هفتم: تصفیه آن است از وصول به لذات جمال الهى و رسیدن به بهجتهاى انوار سبحات غیر منتهاى که عبارت از جنت لقاء است. و این مرتبه، یعنى جنت لقاء از مهمت مقاصد اهل معرفت و اصحاب قلوب است و دست آمال نوع از آن کوتاه است، و اوحدى(بجا آوردن، انجام دادن) از اهل معرفت به سعادت این شرف مشرفند، و اهل حب و جذبه از کمل اهل الله و اصفیاء الله هستند؛ و لکن این کمال، مرتبه کمل اهل الله نیست، بلکه از مقامات معمولى سرشار آنها است.
و این که در ادعیه، مثل مناجات شعبانیه، حضرت امیر المؤمنین و اولاد طاهرینش این مرتبه را خواسته یا اشاره داشتن آن نمود اند، نه آن که مقامات آنها منحصر به همین مرتبه است؛ چنانچهمرتبه هشتم که در ازاء این مرتبه است و آن عبارت است از تصفیه عمل از خوف فراق نیز از کمال مقامات کمل نیست، و این که جناب امیر المؤمنین کیف أصبر على فراقک( وسائل الشیعه، ج 1، ص 45، ) گوید از مقامات معمولى سرشار او و مثل او است.
بالجمله، تصفیه عمل از این دو مرتبه نیز در نزل اهل الله لازم است، و عمل با آن معلل و از حظوظ نفسانیه خارج نیست؛ و این کمال خلوص است. و پس از این، مراتب دیگرى است که از حدود خلوص خارج و در تحت میزان توحید و تجرید و ولایت است.
یکى از مهمات آداب نیت، که از مهمات جمیع عبادات است و از دستورات کلیه شامله است، اخلاص است. و حقیقت آن، تصفیه نمودن عمل است از شائبه غیر خدا، و صافى نمودن سر است از رؤیت غیر حق تعالى در جمیع اعمال صوریه و لبیه و ظاهریه و باطنیه. و کمال آن، ترک غیر است مطلقاً و پا نهادن بر انیت و انانیت و غیر و غیریت است یکسره.
قال تعالى: ألا لله الدین الخالص(آگاه باشید که دین خالص فقط از آن خدا است. سوره زمر (38): آیه 3.
)؛ خداى تعالى اختیار فرموده براى خویش دین خالص را. و اگر یکى از حظوظ نفسانیه و شیطانیه در دین باشد، خالص نخواهد بود؛ و آنچه خالص نیست، حق تعالى اختیار نفرموده؛ و آنچه شائبه غیریت و نفسانیت دارد از حدود دین حق خارج است.
وَإِذَا کُنتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاَةَ فَلْتَقُمْ طَآئِفَةٌ مِّنْهُم مَّعَکَ وَلْیَأْخُذُواْ أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلْیَکُونُواْ مِن وَرَآئِکُمْ وَلْتَأْتِ طَآئِفَةٌ أُخْرَى لَمْ یُصَلُّواْ فَلْیُصَلُّواْ مَعَکَ وَلْیَأْخُذُواْ حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَأَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُم مَّیْلَةً وَاحِدَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِن کَانَ بِکُمْ أَذًى مِّن مَّطَرٍ أَوْ کُنتُم مَّرْضَى أَن تَضَعُواْ أَسْلِحَتَکُمْ وَخُذُواْ حِذْرَکُمْ إِنَّ اللّهَ أَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا
و هنگامی که در میان آنها باشی و در میدان جنگ برای آنها نماز برپا کنی باید دستهای از آنها با تو (به نماز) برخیزند و باید سلاحهای خود را با خود برگیرند و هنگامی که سجده کردند (و نماز را به پایان رسانیدند) باید به پشت سر شما (به میدان نبرد) بروند و آن دسته دیگر که نماز نخواندهاند و مشغول پیکار بودهاند بیایند و با تو نماز بخوانند و باید آنها وسایل دفاعی و سلاحهای خود را با خود (در حال نماز) حمل کنند زیرا کافران دوست دارند که شما از سلاحها و متاعهای خود غافل شوید و یک مرتبه به شما هجوم کنند. و اگر از باران ناراحت هستید و یا بیمار (و مجروح) باشید مانعی ندارد که سلاحهای خود را بر زمین بگذارید ولی وسایل دفاعی (مانند زره و خود) را با خود بردارید. خداوند برای کافران عذاب خوارکنندهای فراهم ساخته است.« نساء ، 102»