سعدی
مهری ماهوتی
نماز شب، غبارِ تیره گناهِ روز را از صفحه دل می شوید و آیینه جلا یافته روح را برای دریافت تصاویر و توفیق و عنایت، آماده می کند. گفت وگوی شبانه، جان را طراوت و روشنی می بخشد. کرامت اشک را در خزانه حال ذخیره می کند و حال گریستن می دهد. انسان، در آرامش خلوت شبانه به خویشتن خویش بازمی گردد. پس درهنگامه شورانگیز سحر، آن گاه که نگاه ستارگان هم غمگین است و هستی در سکوتی مبهم و پرحرف فرو رفته و جز گروهی بیدار و بیدار دل، همه به بسترها خزیده اند، تو نیز جامه راحت از پیکر جان برون آر و پیوندت را با او مستحکم کن و با احساس عطش آلود، اما شیرین و دل نشین، با یار غم خوار سخن بگوی تا چنین گفت وگویی گَرد روزمرّگی و طبیعت زدگی را از دلت بزداید. آری، برخیز که عاشقان به شب راز کنند، گرد بر و بام دوست پرواز کنند.
مسجد خانه خداست. جایی که باید همه به خاک بیفتند؛ هوای غرور از سر بیرون کنند. همراه با کندن کفش ها، دل را هم از وابستگی ها و تعلق ها بِکَنند و مقام ها و منصب ها را پشت میزهای خشک و بی روح تنها بگذارند. اینجا هر چه خود را نیازمندتر نشان دهی، تجارت بیشتری می کنی و سود بیشتری می بری. اینجا نه کسی کراوات تمدن می زند، نه ژست ترقی می گیرد، نه پوستین تظاهر به تن می کند. اینجا فقط بندگی می خرند و رضا و خوشنودی می دهند. باید دل را در چشمه ذکر، شست وشو دهیم و بیش از آراستن ظاهر، صحن درون را با آیینه های صداقت و بی رنگی بیاراییم و دل را با زیور حضور زینت دهیم. آری، در اینجا باید از طاغوت های زر و زیور، ثروت و قدرت و تظاهر کناره گرفت.
«نماز»، سخن گفتن با اوست و «قنوت»، درد دل کردن؛ نماز، گفت وگو است و قنوت، التماس و درخواست و پافشاری. نماز، گفتن است و قنوت زمزمه کردن و نالیدن. قنوت، فرصتی است برای رازگویی و بازگویی. قنوت، هنگامه دعاست و دعا، یعنی خواندن و خواستن؛ خواندنِ بی نیازترین، دل سوزترین و صمیمی ترین. چه خوبست در هر دعا، همراه با نشان دادنِ دستِ خالی خود، کسانی را واسطه کنیم که خدا دوستشان دارد و نزد او ارزش و اعتباری ویژه دارند و با درود بر آنها به خود نیز آبرویی ببخشیم و با اعتراف به لغزش های پیشین، آرزوی بازگشت کنیم تا ابر فیضْ گسترِ دوست، بر ما ببارد و چه بهتر که دیگران را هم به زیر این بارش رحمت، رهنمون سازیم.
کسی که بر خاک می افتد، از غرور و بلند پروازی دوری می جوید و در آن حال، مرگ و سختی جان دادن، تنگیِ قبر، تنهایی قبرستان و تاریکیِ خاک، دقتِ حساب و دشواری قیامت را به یاد می آورد و برای این همه از خدا یاری می خواهد. چه خوب است رسم بندگی به جا آوریم و جَبین سپاس بر خاک بساییم و نیاز و افتادگی خود را در برابر بی نیاز بنماییم. همه اشتیاقمان را به اجرای فرمان خدا نشان دهیم و باور داشته باشیم، دستی که به سوی او دراز می شود، پُر برمی گردد؛ چشمی که بر اغیار بسته می شود و به درگاه دوست خیره می گردد و روشنی می گیرد و دلی که درتبِ خدا می سوزد و در تب و تاب مناجات با او دست و پا می زند، سرانجام آرام می یابد و در کرانه قرب و ابدیّت حضور، پهلو می گیرد.
راز نماز، دوری از گمراهی و گناه و پستی است. راز نماز، پاسخ دادن به فطرتِ تشنه است. راز نماز، تسلیم در برابر معبود است. راز نماز، قدم نهادن در راهی است که هم کمال را سوغات می آورد و هم سعادت را ارزانی می دارد و هم آدمی را به والاترین جایگاه انسانی صعود می دهد و هم سرمایه عمرش را در بهترین جهت صرف می کند و او را سعید و خوشبخت می سازد. راز نماز، رسیدن به خدا است؛ نردبان تعالی است و پیوند با پاکی و روشنایی. 1
1. کتاب آبشار رحمت، جواد چنارى،
پیش از نماز خواندن نمی خوابیدم و قبل از اینکه حمد خدای را بگویم، غذایی نمی خوردم. پیش از اینکه وارد میدان مسابقه گردم، نماز و دعا را فراموش نمی کردم و آن گاه که وارد میدان مسابقه می شدم، خدا را در نظر می گرفتم و همین است رمز پیروزی من در مسابقات.
لایتناهای پایین را با نیروی تفکر، با لایتناهای بالا در تماس نهادن، «نماز» نامیده می شود. سینه ای که از ذکر خدا خالی باشد، چون محکمه ای است که قاضی در آن وجود نداشته باشد.
دین، وقتی با عملی زنده توأم نباشد که میان بنده و آفریدگار رابطه برقرار کند و روح را به سوی رستگاری بکشاند، مفهومی نخواهد داشت.