نمازهای مستحبی بسیار است و آنها را «نافله» گویند و از میان نمازهای نافله، نافلههای شبانهروزی بیشتر سفارش شده است.
نوافلیومیه: با هر یک از نمازهای پنجگانهی شبانهروزی یک نماز مستحبی هست که آن را نافلهی آن نماز گویند. خواندن این نافلهها بسیار مهم است و ثواب و اجر زیاد برای آن ذکر شده است. علاوه بر اینها مستحب است در ثلث آخر شب، نافلهی شب بخواند. این نماز هم دارای خواص معنوی بسیار است و شایسته است بر آن مواظبت شود.
نافلههایشبانهروزی:1. نافلهی ظهر: هشت رکعت قبل از نماز ظهر. 2. نافلهی عصر: هشت رکعت قبل از نماز عصر. 3. نافلهی مغرب: چهار رکعت بعد از نماز مغرب. 4. نافلهی عشا: دو رکعت بعد از نماز عشا که نشسته خوانده میشود.5. نافله صبح: دو رکعت قبل از نماز صبح. 6. نافلهیشب: یازدهرکعت از نصف شب تا اذان صبح و بهتر در ثلث آخر شب.
وضو کلید ورود به نماز است.
نماز بدون وضو، نماز نیست.
وضو جزو ایمان است.
وضو نظافت جسم است.
وضو نشاط روح است.
وضو وسیله نزدیکی به خداست.
وضو اجازه ورود به نماز است.
کسی که وضو دارد در حال عبادت است.
دست زدن به قرآن و نام خدا بدون وضو حرام است.
وضو کفاره گناهان کوچک است.
وضو نور معنوی است.
مستحبات وضو
قبل از وضو مستحب است دستها را تا مچ بشوییم.
بهتر است با آب سرد وضو بگیریم.
مستحب است که آب وضو را خشک نکنیم.
مستحب است هنگام وضو گرفتن، رو به قبله بایستیم.
مستحب است قبل از وضو مسواک بزنیم.
مستحب است هنگام وضو، آب در دهان بگیریم و بگردانیم.
مستحب است هنگام وضو، آب را در بینی کرده، آن را بالا بکشیم.
هنگام وضو انگشتان را باز کنیم تا کاملاً شسته شود.
خواندن سوره قدر و دعا نیز در هنگام وضو گرفتن مستحب است.
واجبات وضو
1. نیت
2. شستن صورت
3. شستن دستها
4. مسح سر
5. مسح پا
چگونه وضو بگیریم؟
بهتر است، پیش از وضو، دستها را تا مچ بشوییم، ولی این شستن، جزو اعمال وضو نمی باشد.
پس اینگونه وضو می گیریم:
پیش از هر چیز نیت می کنیم، یعنی با قصد انجام وضو و برای اطاعت از دستور خداوند عالم، وضو را آغاز می کنیم.
1. به نیت وضو صورت را از بالا به پایین – از جایی که موی سر روییده تا چانه – می شوییم.
2. پس از شستن صورت، دست راست را از آرنج تا نوک انگشتان، از بالا به پایین، می شوییم.
3. بعد از شستن دست راست، دست چپ را مانند دست راست می شوییم.
4. بعد از شستن صورت و دست ها با رطوبتی که بر دست مانده، جلوی سر را مسح می کنیم؛ یعنی دست را بر سرگذاشته و کمی به طرف پیشانی می کشیم.
5. پس از مسح سر، پای راست را از نوک انگشت تا آخر روی پا (مفصل) مسح می کنیم.
6. و در پایان پای چپ را مانند پای راست مسح می کنیم و با این عمل وضو تمام می شود.
وضوی جبیره ای
1. چیزی که بر زخم می بندند و دوایی که بر آن می زنند "جبیره" نام دارد.
2. اگر دست یا صورتمان زخم است و آب برای آن ضرر دارد، باید پارچه پاکی و یا چیز دیگری؛ مثلا چسب بر آن گذاشته و هنگام شستن دیگر جاها، بر آن قسمت هم دست تر بکشیم.
3. اگر روی زخم بسته شده و نمی شود آن را باز کرد، باید هنگام وضو، دست تر بر آن بکشیم و اگر پارچه یا چیزی که روی زخم است، نجس باشد، باید پارچه پاکی رویش بگذاریم و دست تر بر آن بکشیم.
4. اگر سر یا پا (محل مسح) زخم باشد، به گونه ای که نشود روی آن را مسح کرد؛ چنانچه جایی از محل مسح باقی است باید همان قسمت را مسح کنیم؛ مثلا دو انگشت پا زخم و دیگر انگشتان سالم است، باید بر قسمت سالم دست بکشیم و وضو صحیح است، و اگر جای مسح باقی نیست؛ مثلا تمام پا، باندپیچی شده است، باید روی همان را مسح کنیم.
5. اگر به جهتی دیگر، غیر از زخم؛ مثلا شکستگی، آب برای اعضای وضو ضرر داشته باشد، باید به همان دستوری که گفته شد، وضوی جبیره ای بگیریم.
6. در وضوی جبیره ای نیز، صورت ودستها باید از بالا به پایین شسته شود. پس اگر قسمت بالای دست یا صورت را جبیره پوشانده، ابتدا باید دست بر آن بکشیم و در ادامه، قسمت پایین را بشوییم.
7. اگر انسان بتواند وضوی جبیره ای بگیرد، باید به وظیفه خود عمل کند و تیمم تنها کافی نیست.
"برگرفته از کتاب اهل نماز"
همه از اتوبوسها پیاه شدند. از تمام کشورها آمده بودند؛ آلمان، ژاپن، فرانسه، آمریکا و … آنها خبرنگار بودند. به ایران دعوت شده بودند تا از پیروزیهای رزمندگان اسلام خبر تهیه کنند.
آنها مشغول جابه جایی بودند که خبری همهشان را به هیجان آورد.
- آقایان خبرنگاران توجه کنند! امروز، بعد از دیدار از چند جبهه مصاحبهای هم با خلبان، علی اکبر شیرودی خواهید داشت.
همة خبرنگاران میدانستند او کیست. نام و آوازة او به گوششان رسیده بود.
وقتی همه میخواستند به دیدار خلبان شیرودی بروند، هر کدام از خبرنگارها شروع کردند به نقل آن چیزهایی که از او می دانستند.
یکی می گفت: تا به حال، هلی کوپترش چهل بار مورد هدف قرار گرفته و او از همة آنها جان سالم به در برده است …»
دیگری میگفت : تا قبل از جنگ ایران و عراق، رکورد پروازهای عملیاتی در دست خلبانان آمریکایی بود که در جنگ ویتنام شرکت داشتند. ، ولی میگویند حالا او در دنیا رکورد دار است و کسی به اندازة او در پروازهای جنگی شرکت نداشته است…»
دیگری میگفت : «یک تنه با دو لشکر عراقی که در روزهای اول جنگ وارد کشورمان شده بودند، جنگیده و در یکی از جبهههای جنگ، از یک صبح تا شب، ۴۲ تا تک عراقی را به آتش کشیده …»
خلبان شیرودی در کنار هلیکوپتر جنگیاش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سؤال میکردند. خبرنگاری که از ژاپن آمده بود پرسید:
«شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟»
شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت:
«ما برای خاک نمیجنگیم، تا هر زمان که اسلام در خطر باشد، … و ما دست در دست مظلومان این کرة خاکی، به جنگ همه نامردها و ظالمین میرویم.»
این را گفت و به راه افتاد.
خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهای پیراهنش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف، از هم پرسیدند: «کجا ! خلبان شیرودی کجا میرود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده.»
خلبان شیرودی همان طور که میرفت برگشت و لبخندی زد و بلند گفت:
« نماز !دارند اذان میگویند…»
هلیکوپتر نام علی اکبر را در یادها زنده میکند.تمام کوههای کردستان علیاکبر را به یاد دارند. از همان روزهای اول درگیری او پا به این سرزمین گذاشت.
خودش میگفت :
«تا حالا چهل بار هلیکوپترم را زدهاند و ۲۰ هزار مأموریت مختلف انجام دادهام، » علیاکبر شیرودی در اردیبهشت ۱۳۶۰ در یک روز غمگین پا به آسمانها گذاشت و دیگر برنگشت.
یادى از شهید نواب صفوى ، از زبان علاّمه محمّد تقى جعفرى:
هر دو جوان بودیم و هر دو به نوعى تهجّد و شب زنده دارى و زیارت را دوست داشتیم . در حوزه نجف در خدمت مرحوم آیة ا… شیخ طالقانى (۱۲۸۰ – ۱۳۶۴ ه .ق ) تلمذّ مى کردیم و از علاّمه شیخ عبدالحسین امینى ((صاحب الغدیر)) (۱۳۲۰ – ۱۳۹۰ ه .ق ) درس ایمان و ولایت مى آموختیم . روزى پیشنهاد کرد پیاده از نجف به کربلا براى زیارت سومین پیشواى تشیع با هم حرکت کنیم . موافقت کردم و بعد از ظهر یکى از روزهاى پاییزى به راه افتادیم . هوا تقریباً تاریک شده بود که ما در راه نجف کربلا قرار گرفتیم و هنوز بیش از چند کیلومتر از شهر دور نشده بودیم که مردى تنومند از اعراب بیابان نشین در جلومان سبز شد و با صداى خشن فرمان ایستادن داد. در نور مهتاب خنجر آذین شده اى که مرد عرب بر کمر داشت را دیدم و یکّه خوردم ، امّا سیّد آرام ایستاد. مرد عرب با خشونت گفت : هر چه دینار دارید از جیب هایتان بیرون آورده و تحویل دهید. من ترسیده بودم و مى خواستم آنچه دارم تحویل دهم که ، یک مرتبه متوجه شدم شهید نواب صفوى با چالاکى خنجر مرد عرب را از کمرش بیرون کشیده و برق آن را جلو چشمان مرد تنومند عرب نگه داشته و با قدرت نوک خنجر را نزدیک گلویش قرار داده و مى گوید: با خدا باش و از خدا بترس و دست از زشتیها بشوى . من از سرعت و شجاعت سیّد حیرت زده و مات به هر دوى آنها نگاه مى کردم که مرد عرب ما را به چادرش جهت استراحت دعوت کرد. نواب صفوى فوراً پذیرفت ، براى من تعجب آور بود به سیّد گفتم : چگونه دعوت کسى را مى پذیرى که تا چند لحظه پیش مى خواست لخت مان کند. سیّد گفت : اینها عرب هستند و به میهمان ارج مى نهند و محال است خطرى متوجه ما باشد. آن شب من و نوّاب به چادر عرب رفتیم و سیّد تا صبح آرام خوابید، و من تا صبح بیدار بودم و همه اش مى ترسیدم که مرد عرب هر دوى ما را نابود کند. سیّد نیمه شب براى نماز برخواست و با آوائى ملکوتى با خداى خویش به راز و نیاز پرداخت ، و فرداى آنروز با هم عازم کربلا شدیم … این خاطره در طول پنجاه سال همیشه نوازشگر من بوده است.
عبادت و راز و نیاز با معبود، آن هم در دل شب، برای اهل دل، لذتی بالاتر از لذتها و شیرینی خاص و غیر قابل وصف و قیاس دارد. به جز نمازهای واجب روزانه، نمازهای دیگری هم وجود دارد که انجام آنها مستحب است و بسیار ثواب دارد. چون این نمازها اضافه بر نماز واجب است، به آنها نافله گفته میشود. در میان نافلهها، نماز شب جایگاه خاصی دارد و تأکید فراوانی که در آیههای قرآن و حدیثها درباره آن است، به مراتب بیش از نمازهای دیگر مستحبی است و به همین دلیل، اولیای خدا بر آن مداومت داشتند و به تهجّد و عبادت نیمه شب میپرداختند. نماز شب یکی از عبادتهای خاص اولیای خدا و نیز از برنامههای سازنده اسلام به شمار میرود و فرد را به وادی معنویّت نزدیک میکند. اهمیت نماز شب تا آنجاست که خداوند، آن را بر بنده محبوبش، حضرت محمد صلی الله علیه و آله واجب کرده و چنین فرمان داده بود: «وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ؛ بخشی از شب را به عنوان نافله به تهجد بپرداز و سحرخیزی کن». (اسراء: 79) قرآن در توصیف متقین میفرماید: «آنها کمی از شب را میخوابیدند و در سحرگاهان استغفار میکردند». (ذاریات: 17 و 18) نماز شب نشاندهنده عشق و محبت انسان به آفریدگار است و این علاقه، انسان را از خواب جدا میکند و به راز و نیاز نیمهشب با محبوب وادار میکند و اگر آن عشق نباشد، انسان با چه انگیزهای در تنهایی و تاریکی از استراحت دست بشوید و در خلوتی عارفانه به گفتوگو با معشوق بپردازد؟ در اهمیت نماز شب به برخی از سخنهای ائمه علیهم السلام اشاره میکنیم: پیامبر گرامی اسلام میفرماید: «جبرئیل آنقدر مرا به نماز شب سفارش کرد تا اینکه گمان کردم افراد نیک امتم شب را نمیخوابند، مگر اینکه اندکی از آن را میخوابند».1 حضرت علی علیه السلام میفرماید: «برخاستن برای نماز شب، موجب تندرستی و خشنودی پروردگار عزوجل، استحقاق رحمت و تمسک به اخلاق پیامبران است».2 امام جعفر صادق علیه السلام نیز میفرماید: «نماز شب، چهرهها را سفید و نورانی، بدن آدمی را معطر میکند و سبب فزونی روزی است».3
«در سال 1362 ه .ق، کشور ایران در اشغال نیروهای متفقین بود؛ گروهی از سربازهای انگلیسی و امریکایی در محله خاکفرج قم اقامت داشتند؛ چون مدتی باران نیامده بود و مردم در سختی و تنگنای بیآبی قرار گرفته، آینده وخیمی را پیشبینی میکردند. بنا به درخواست مردم قرار شد آیتالله سید محمدتقی خوانساری نماز استسقاء (طلب باران) بخوانند تا خداوند باران رحمت خود را بر آنها نازل کند. آن مرحوم با نزدیک به بیست هزار نفر جمعیت شهر قم از روحانی و دیگر طبقههای مختلف در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان با زبان روزه به سمت مصلی، واقع در خاکفرج (نزدیک محل استقرار سربازان متفقین) حرکت میکنند. در این هنگام، چند نفر از کارمندهای ایرانی که بهایی بودند و در پادگان متفقین نفوذ داشتند، با استفاده از فرصت، به افسرهای متفقین گوشزد میکنند که اکنون اهل شهر برای غارت و بیرون راندن شما حرکت کردهاند. افسرها به سربازها آمادهباش میدهند و درحالیکه لوله توپها را به طرف جمعیت و مسلسلها را به دست گرفته بودند، برابر جمعیت میایستند، ولی برخلاف انتظار میبینند مردم با نظم کامل در مصلی به نماز ایستادند. آیتالله خوانساری دو روز پیدرپی به نماز استسقاء میروند. روز دوم با آنکه هیچگونه نشانهای از نزول باران نبوده و حتی عدهای از متفقین و بهاییهای ایرانی به تمسخر پرداخته بودند، ناگهان بعد از نماز، تودههای ابر در آسمان پیدا و متراکم میشود و هنوز جمعیت به منزلهای خود نرسیده بودند که باران شدیدی میبارد و سیل خروشان در رودخانه جاری میگردد و بلافاصله خبر آن از سوی خبرنگارهای خارجی و سربازهای متفقین به خارج مخابره و در رادیو و جراید آنها منتشر میشود و بهاییهای منافق، شبانه پا به فرار میگذارند».1
«مشاهده بیآبی زمین و بیابری پیوسته آسمان، سید امین را در اندوه فرو برد. او که همه چیز را از خداوند میدانست، مردم را به تلاش در جهت عنایتهای ویژه پروردگار فراخواند. به روزه در روزهای چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه دعوت کرد. روز سوم فرمان داد پابرهنه درحالیکه دامن لباسهایشان را فروچیدهاند، با خضوع و توبه به سوی صحرا حرکت کنند؛ در جایگاهی از دشت تشنه و خشک که از جایجای آن غم و غصه میبارید. مردم روستاهای مجاور نیز گرد آمده بودند. گستره چشمگیری از صحرای قحطیزده را مردم مسلمان پر کردند. در آن دشت دردآلود که پاییز بیپایانش را به رخ میکشید، سید امین دعا و نیایشی فروتنانه در برابر حق آغاز کرد. در پی آن با خواندن نماز باران، مردم را به بازگشت به سوی خداوند فراخواند و همراه آنان تا پایان روز به دعا، نیایش و گریه پرداخت. همزمان با اذان مغرب همه افطار کردند، نماز مغرب و عشا به جای آوردند و به سوی خانههایشان روان شدند، ولی هنوز به خانه نرسیده بودند که ابرهای تیره، آسمان صاف را فراگرفت و باران، سراسر شب، زمینهای تشنه جبل عامل را سیراب کرد. البته این تنها نماز باران سید نبود. چند سال پس از آن نیز دیگر بار آسمان از بارش دریغ ورزید و مردم در نگرانی فرو رفتند. فقیه شقراء بار دیگر نماز باران گزارد و در پی آن، درهای رحمت پروردگار گشوده شد و زمین از بارشی شیرین سیراب شد».1
«در یکی از سالهای ولایتعهدی علی بن موسی الرضا علیه السلام ، خراسان را خشکسالی فراگرفت و مدتی باران نبارید؛ بهطوریکه مردم، هراسان و وحشتزده بودند. برخی هم از این جریان سوءاستفاده کرده، بیادبانه آن را به بدشگونی قدوم و ولایتعهدی آن حضرت تعبیر میکردند. مأمون از حضرت رضا علیه السلام درخواست کرد که نماز استسقاء (طلب باران) بخوانند و از خداوند طلب رحمت کنند. حضرت رضا علیه السلام پذیرفتند و دستور دادند که مردم سه روز روزه بگیرند؛ روز سوم که روز دوشنبه بود، با جمعیت انبوهی به بیابان رفتند و هنگامیکه بر منبر قرار گرفتند، دست به دعا برداشتند و عرض کردند: بار پروردگارا! تو حق ما اهل بیت را بر مردم بزرگ شمردی و همانطور که دستور دادهای، آنها به ما توسل جسته، امیدوار فضل و رحمت توأند و چشم به احسان و نعمت تو دارند. پروردگارا! باران رحمت و باران سودمند و فراگیر نازل بگردان و در این عنایت تأخیر مفرما. تنها به آنها فرصت ده که به خانههای خود بازگردند. آسمان دگرگون شد. قطعههای ابر به هم برآمد. صدای غرش رعد و برق برخاست. باران بسیاری بارید و همه جا را سیراب کرد».1
هنگامیکه رحمت الهی (باران) قطع و چشمهها و قناتها خشک شود و کمبود آب پدید آید، برای نزول رحمت الهی و آمدن باران، نماز میخوانند که نام این نماز، استسقاء یا نماز باران است. این نیز یک درس توحیدی و توجه دادن به قدرت و رحمت الهی است؛ زیرا در همه احوال از جمله در خشکسالی، قحطی و بیآبی از دست هیچکس کاری برنمیآید. تنها خداست که میتواند با فرستادن ابرهای بارانزا رحمت خویش را بر سر مردم بگسترد. خداوند میفرماید: «قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاء مَّعِینٍ؛ بگو به من خبر دهید اگر آب [آشامیدنی] شما [بر زمین] فرو رود چه کسی آب روان برایتان خواهد آورد؟» (ملک: 30) بیآبی یک منطقه و نیامدن باران، گاهی به سبب گناههایی است که مردم جامعه انجام میدهند. پس توجه به خدا، گریه، التماس، توبه و تضرع سبب میشود خداوند عنایت کند و کمآبی را برطرف کند. حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله در علت نیامدن باران میفرماید: «هنگامی که خداوند بر امتی غضب کند و عذاب بر آنان فرستد، نرخها گران میشود؛ عمرها کوتاه میگردد؛ تاجرها سود نمیبرند؛ درختها میوه نمیدهند؛ نهرها پرآب نمیشوند؛ باران از مردم قطع میشود و انسانهای بد بر آنان تسلط مییابند.»1 در حدیث دیگری امام صادق علیه السلام فرمود: «هرگاه زمامدارها و حاکمها در دادرسی ستم کنند، باران از آسمان قطع میشود.»2 نماز باران در زمان انبیای گذشته هم بوده است؛ البته این نماز به این دلیل حساسیت دارد که اگر خداوند دعاها را مستجاب نکند و باران نفرستد، باعث شرمندگی نمازگزاران میشود، چون میپندارند خدا به آنان توجه نکرده است. به این دلیل، اقدام به این نماز، جرئت و ایثاری به اندازه مایه گذاشتن از آبرو میطلبد.
«ابراهیم یکی از پسرهای پیامبر بود که مادرش، ماریه قبطیه نام داشت. او در سال هشتم هجری در مدینه متولد شد و در سال دهم، درحالیکه یک سال و شش ماه عمر کرده بود، از دنیا رفت. هنگامی که ابراهیم از دنیا رفت، به صورت تصادفی، در آن روز، خورشید گرفت. مردم گفتند: گرفتن خورشید به دلیل مرگ ابراهیم است. پیامبر به منبر رفتند و فرموند: ای مردم! خورشید و ماه دو نشانه الهی هستند که به فرمان خدا سیر میکنند و به دستور او گاهی گرفته میشوند. کسوف خورشید ربطی به مرگ ابراهیم ندارد. هرگاه یکی از آنها گرفته شد، نماز آیات بخوانید. سپس از منبر فرود آمدند و بدن ابراهیم را غسل دادند؛ حنوط و کفن کردند و آنگاه جنازه او را برداشتند و به قبرستان بقیع بردند و وی را به خاک سپردند. مردم گفتند: پیامبر بر اثر ناراحتی و بیتابی، نماز میت را فراموش کردند. آن حضرت رو به طرف حاضرها ایستادند و فرمودند: ای مردم! اکنون جبرئیل نزد من آمد و سخن شما در غیاب من را، به من خبر داد. شما میپندارید من نماز بر جنازه ابراهیم را به دلیل غم و اندوه و بیتابی فراموش کردهام؛ ولی گمان نادرست کردید؛ زیرا خداوند به من امر کرد که بر جنازه شخصی که نماز میخواند، نماز بخوانم».1